درس ۱۰۲: نظر مرحوم آخوند خراسانی در باره اتحاد موارد اراده‌ی صنف و شخص و نوع از یک لفظ

ممکن است علیت شیئی نسبت به شیء آخر معلول بشود، او را نمی‌گوییم. متضایفین یعنی آن دو شیء با همدیگر ملاحظه نسبت که می‌شود تضایف دارند اینها نمی‌توانند در خارج اتحاد وجودی داشته باشند اینها متقابلین می‌شوند. پس متضایفین یکونان متقابلین در صورتی که اینها تعاند در وجود و منافرت در وجود داشته باشند، یعنی منافرت از اتحاد. و اما متضایفینی که با همدیگر تعاند ندارند، منافرت از اتحاد ندارند عیب ندارد، شیئی متضایفین می‌شود و لکن متقابلین نمی‌شود. مثل عالمیت و معلومیت، مثل حبیت و محبوبیت، شما به نفس هر انسانی که خودتان هم یکی از آن مصادیق هستید نگاه کنید می‌بینید خودتان را دوست دارید، خودتان محبوب هستید، نفس، ‌محبوب است. خود آن کسی که محب اوست کیست؟ او هم خودتان هستید. هم محب نفس است هم محبوب نفس است، شما هر کدام‌‌تان هم موجود هستید، می‌دانید هستید. پس نفس شما هم عالم است، هم عالمیت دارد هم معلومیت. هم حبیت دارد هم محبوبیت دارد. پس اینگونه نیست که کل ما شیئین متضایفین شدند اینها متقابلین بشوند. ربما شیئین متضایفین می‌شوند و لکن چونکه تعاند در وجود ندارند آنها عیب ندارد متقابلین نمی‌شوند، تعددشان اعتباری می‌شود. این کلام مرحوم کمپانی و محقق نائینی است که هر دو بزرگوار اتفاق دارند و ممکن است از یکدیگر گرفته باشند هر دو می‌فرمایند بر اینکه دالیت و مدلولیت مثل عالمیت و معلومیت و مثل حبیت و محبوبیت است. اینها متضایفینی هستند که با همدیگر تعاند ندارند. در دعای ابوحمزه ثمالی دارد بر اینکه، انت دللتنی علیک، خود آن ذات باری تعالی دال است و خودش هم مدلول است.

پس علی هذا الاساس دالیت و مدلولیت وقتی که تضایفش تعاندی نشد، تقابل نشد، عیب ندارد لفظ واحد، از یک جهت دال است و از یک جهت که قصد به او متعلق شده است مدلول است. «یا من دل علی ذاته بذاته». دالیت و مدلولیت هم از قبیل آن متضایفینی است که تعاند ندارند. این کلامی است که این بزرگوارها فرموده‌اند.

اینکه دال و مدلول یعنی دلالت لفظ علی المعنی، تغایرش اعتباری بوده باشد، این امری است غیر معقول.

می‌دانید ما کلام‌مان در دلالت لفظیه است نه در دلالت عقلیه، دلالت لفظیه با دلالت عقلیه فرق دارد. دلالت لفظیه حقیقتش چیست؟ دلالت لفظیه این است که انسان معنایی را در ذهن سامع بیندازد و لکن این معنا را که در ذهن سامع می‌اندازد این انداختن در ذهن سامع بالتبع است. اولا و بالذات لفظ را در ذهن او می‌اندازد و لفظ را نقل می‌دهد به ذهن سامعش، بعد از اینکه این نقل را داد بالتبع آن معنایی که در ازاء‌ آن لفظ هست آن معنا هم منتقل به ذهن او می‌شود. چرا منتقل می‌شود معنا به ذهن او؟ این سببش دو چیز بیشتر نیست: یا به واسطه وضع است، چونکه خارجا تعیین شده است که در مقام تفهیم و تفهم این معنا مقابل این لفظ است. یا نه، ‌به برکت قرینه است، خودش قرینه می‌گذارد یا قرینه عامه یا خاصه، ‌لفظیه و مقامیه، ‌فرقی نمی‌کند، به مؤنه علم به آن قرینه که سامع آن قرینه را می‌داند یا وضع را می‌داند به واسطه او این انتقال ثانی حاصل می‌شود. و الا اگر کسی نه علم به وضع دارد نه قرینه‌ای را فرض کنید می‌فهمد و ملتفت می‌شود، لفظ منتقل به ذهنش می‌شود اگر کسی یک جمله انگلیسی بگوید منتقل به ذهن ما می‌شود اما معنا بالتبع نمی‌آید.

این دلالت لفظیه است که معنا منتقل می‌شود به معونه علم به وضع یا به معونه قرینه‌ای که موجود هست. این دلالت، دلالت لفظیه است که انسباق معنا الی الذهن به انسباق لفظ است به ذهن به معونه علم به وضع یا به واسطه قرینه خارجیه عامه‌ کان او خاصه، مقامیه کان او مقالیه. این حقیقه الاستعمال است.

وقتی که اینگونه شد، شما از اینجا می‌فهمید این معنایی که هست این لفظ وجود لفظی همان معناست. این معنایی که در ازاء این لفظ وضع شده است یا با قرینه از این لفظ اراده شده است، ‌این لفظ وجود لفظی آن معنا است. بدان جهت وقتی که آن صورت  وجود لفظی، منتقل به ذهن او شد، آن همان وجود آن معنا است که حقیقتش صورت ذهنی است او منتقل به ذهنش می‌شود. این را می‌گویند دلالت لفظیه.

در ما‌نحن‌فیه اگر من خبر بدهم به شما که زید مرد، وقتی که این کلام من با این هیئت و مواد منتقل به ذهن شما شد، صورتی که ثبوت موت بر زید خارجی است او هم منتقل به ذهن شما می‌شود با آن بیانی که گفتیم. اینگونه است یا نه؟ و لکن با وجود اینکه لفظ منتقل به معنا شده است و استعمال در معنا شده است و معنا از او فهمیده شده است، مع ذلک من از شما می‌پرسم اینکه گفت زید مات، ‌این کلام را گفت و ‌این کلام از دهانش خارج شد، این لافظ، ‌این لفظ را اراده کرده بود و قصد کرده بود یا نه؟ شما جوابش چه می‌گویید؟‌می گویید بله قطعا قصد کرده بود. چونکه این تلفظ فعل اختیاری است، ‌فعل اختیاری بدون تعلق قصد و اراده نمی‌شود. پس می‌بینید که به این کلام من، قصد متعلق شده است، در جاهایی که کلام را در معنای خودش استعمال کند، ‌در معنای موضوع‌له خودش، ‌باز آن معنای که متکلم قصدش متعلق به آن الفاظ شده است این دلالت آنجا هم هست. قتل صادر شد یا کسی، کسی را زد، یا بلند شد یا نشست ما کشف می‌کنیم که فاعل اراده کرده بود، این فعل را و فاعل این فعل، این فعل را قصد کرده بود. چونکه فعل اختیاری که بدون قصد موجود نمی‌شود.

این دلالت، ‌دلالت عقلی است. نه به معونه وضع است نه به معونه قرینه است. این به جهت حکم عقل است که فعل اختیاری از فاعل بدون اراده و قصد صادر نمی‌شود. وقتی که ما گفتیم زیدٌ لفظٌ مرحوم آخوند می‌گوید این لفظی که صادر شده است دال؛ اینکه متکلم قصدش به این متعلق شده است این چیست؟ مدلول. می‌گوییم این مدلول عقلی شد یا مدلول لفظی؟ چی باید بگوید مرحوم آخوند؟ این مدلول، ‌مدلول عقلی است. مدلول لفظی نیست که یکی ابتداء‌ به ذهن بیاید دیگری هم به تبع او به ذهن بیاید و ‌منتقل بشود. و اما اینکه قصد متعلق شده است به این لفظ که از دهان خارج می‌شود این مختص به موارد استعمال اللفظ فی الشخص نیست. والحمد لله رب العالمین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا