درس ۳ – اشکال استاد نسبت به تعریف مشهور از موضوع علم اصول
اینگونه که مشهور تقسیم کردهاند لازمهاش این است که مسائل علومی که در کتب علوم مدون است، اشکال این است که آنها مسائل آن علم نبوده باشند، چرا؟ با این توضیح روشن میشود مثلا ما در علم نحو بحث میکنیم که الفاعل مرفوع، رفع حمل میشود به فاعل. موضوع علم نحو هم کلمه است. رفع حمل میشود بر کلمه بواسطه فاعل، که فاعل اخص از کلمه است چیست؟ اخص از کلمه است دیگر. وقتی که اخص از کلمه شد بحث از الفاعل مرفوع میشود از عرض غریب آن موضوع علم میشود، چونکه گفتیم واسطه خارجیه اخص بشود، عرض غریب میشود. یا مثلا ما در علم الاصول بحث میکنیم بر اینکه صیغه افعل ظهور در وجوب دارد. ظهور در وجوب دارد، محمول باید بشود به موضوع علم الاصول. موضوع علم الاصول کتاب است. ما بین صیغه افعل و ما بین کتاب مجید عموم و خصوص من وجه است. تاره قرآن صیغه افعل میشود، آیهای که در او صیغه افعل است و اخری نه، نمیشود. صیغه افعل هم گاه قرآن میشود و اخری نمیشود همچنین در حدیث و… پس این مسائل باید خارج از علم اصول شود.
مرحوم آخوند اینها را میخواهد علاج کند که این اشکال، اشکال درستی نیست. چرا؟ دو تا مطلب میگوید ایشان. با دو مطلب این اشکال را میخواهد حل کند.
یکی اینکه موضوع علوم، موضوع هر علم با موضوعات مسائل اتحاد وجودی دارد. (موضوعُ کل علمٍ هو نفس موضوعات مسائله)، یعنی موضوع علم عین آنها است یعنی موضوع علم و مسائل اصول اتحاد وجودی دارد. و تغایر موضوع العلم با موضوع المسائل تغایر الکلی مع مصادیقه و الطبیعی مع افراده. این و الطبیعی مع افراده و کلی با مصادیقه عطف تفسیر هستند. تغایر اینها در کلیت و فردیت و در کلیت و جزئیت است. موضوع علم، کلی میشود، موضوعات مسائلی که هست فرد و مصداق آن کلی میشود. پس حقیقتا موضوع کل علم عین موضوعات مسائل است و قبل از آن مرحوم آخوند فرمود: و هو الذی یبحث فیه در علم عن عوارضه الذاتیه. عوارض ذاتیهای بلاوساطه فی العروض. عارض ذاتی به آن میگویند که واسطه در عروض نداشته باشد. یعنی آن محمولی را که بر موضوع حمل کردهایم، او بالعنایه و المجاز نباشد عقلا. مثل آن جالس السفینه متحرک. واسطه در عروض نداشته باشد. واسطه در ثبوت داشته باشد، الماء حارّ، عیبی ندارد، و لو واسطه در ثبوت دارد، اما واسطه در ثبوت مانع نیست که از ذاتی بشود.
این را شما میدانید وقتی که شیئی را حمل کردیم بر موضوع العلم و آن شیء را حمل کردیم بر موضوع المسئله، اینها موضوع علم با موضوع مسأله یک چیز هستند، الفاعل مرفوع فاعل عین کلمه است. کلمه یا فاعل میشود یا مفعول. پس وقتی که شما گفتید الفاعل مرفوع، مرفوع را به فاعل حمل کردهاید، به خود کلمه حمل کردهاید، چونکه کلمه عین موضوعات المسائل است. و عرضش هم عرض ذاتی است، عارض ذاتی است. چرا؟ چونکه واسطه در عروض ندارد. اسناد آن مرفوع به کلمهای که ضرب زید، زید فی ضرب زید کلمهٌ مرفوعه این رفع را که بر آن کلمه حمل میکنیم این بالعنایه و المجاز نیست.
پس ایشان دو تا مطلب دارد.
یک مطلبشان این است که آن عرض غریبی که مشهور تعریف کردهاند و عارض را هفت نحو کردهاند و چهار تا را عرض غریب گرفتهاند، آن درست نیست. عارض ذاتی آنی است که واسطه در عروض نداشته باشد. لذا غیر از واسطه در عروض، عارض ذاتی است و دیگر عرض غریب فقط در واسطه در عروض است.
و یک مطلب این است که موضوع هر علمی با موضوعات مسائل اتحاد وجودی دارد. اینها متحد هستند. چونکه موضوع علم با آن موضوع مسأله متحد میشوند.
این فرمایشی که ایشان فرموده شاید ملاصدرا که متعرض این اشکال شده است و ایشان هم جواب داده است شاید جواب ایشان هم برگردد به این مسأله اتحاد در وجود که موضوع علم با موضوع المسائل اتحاد در وجود دارند. پس آن چیزی که موضوع المسئله عارض ذاتی است او برای موضوع العلم هم عارض ذاتی است. این کلام مرحوم آخوند.
برگردیم به اصل داستان. چرا ما در علوم یک موضوعی میخواهیم که باید هر علمی یک موضوعی داشته باشد؟ این دلیلش چیست؟
مرحوم آخوند ملتزم شده است که هر علمی باید موضوعی داشته باشد و در آن علم باید از عوارض ذاتیه آن موضوع بحث بشود، گفتهاند مرحوم آخوند دلیلش و مدرکش آن قاعدهای است که اهل معقول او را تاسیس کردهاند که صادر من المبدأ الاعلی اولا یک شیء بوده است، الواحد لایصدر منه الا الواحد. و عکس آن الواحد لا یصدر منه الا الواحد، این قاعده یک اصلی دارد و عکس یک شیء و یک معلول از یک علت صادر میشود. مرحوم آخوند و دیگران نظرشان عکس قاعده است کما ان الواحد لا یصدر الا عن الواحد. گفتهاند که غرض از علوم یکی است کما سنبین. که خود مرحوم آخوند هم دارد، غرض از علوم یکی است. این غرض حاصل میشود از علم به مسائل العلم، از علوم حاصل میشود این غرض. این باید یک مؤثر داشته باشد.