درس ۷۵۴- اشکال اول مرحوم حکیم به مقدس اردبیلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اشکال اول مرحوم حکیم بر مقدس اردبیلی و پیروان

 یک چیز دیگرى هم بگوییم، مرحوم حکیم هم فرموده است و درست هم فرموده است. فرموده است بر این که افرض فرض کردیم شخصى غافل در تمام وقت است. و ملتزم شدیم که شارع امر کرده است این را به صلاتى که آن صلاه دیگر مقید به طهارت از بول خفاش یا عرق از جنب نیست. خوب میگوید شارع مکلف به او کرده است. به آن صلاه تکلیف کرده است. خوب چه اشکال دارد؟ مى‏گوییم وقتى که بعد متوجه شد که بول خفاش نجس است، یا مثلا فرض کنید منى نجس است، متوجه شد در خارج وقت متوجه شده است.در تمام وقت غافل بود. در خارج وقت چه چیز بکند؟ قضا بکند.چرا این کار را بکند؟براى این که امر به آن صلاتى که با بول خفاش است مجزى از آن صلاه واقعیه اولیه نیست. کانّ این مأمور به اضطرارى است. این صلاتى که در این حال اتیان کرده است، مأمور به اضطرارى است و مأمور به وقتى که اضطرارى شد مرحوم آخوند اینجور فرموده است ودیگران هم تقریر کرده‏اند ممکن است یک مقدار از ملاک مأمور به اختیارى استیفاء بشود مقدار دیگرى باقى بماند که لازم الاستیفا است او را بالقضا استیفاء مى‏کند، به قضاء تنها نمى‏شود تمام ملاک را استیفاء کرد. یک مقدارش با آن صلاه در وقت یک مقدارش را با صلاه در خارج الوقت.

اشکال دوم مرحوم حکیم بر مقدس اردبیلی و پیروان

اشکال دیگرى که بر مقدس اردبیلى در ما نحن فیه ایشان فرموده است،مرحوم حکیم؟ره؟دارد و آن این است که آن مأمور به مقتضى اجزاء نیست. اسم مأمور به اضطرارى نیاورده است. ولکن این مأمور به، مأمور به اضطرارى مى‏شود. چون که جهل به معنا غفلت است نه تردد. در جهل به معنای التردد مأمور به امر غیر اضطراری مى‏شود ولکن در غفلت محض آن مأمور به، مأمور به اضطرارى مى‏شود. چون که موضوع حکم ظاهرى که شک است نیست، نمى‏شود حکم ظاهرى بشود. مأمور به باید مأمور به اضطرارى باشد. یک نکته‏ قابل توجه است.همیشه در موضوع حکمى غفلت مأخوذ بشود از حکم اول آن حکم، حکم اضطرارى مى‏شود. حکم ظاهرى نمى‏شود. حکم ظاهرى موضوعش جهل به معنی التردد در حکم است که حکم واقعى در حقش هست. چون که احتمالش را مى‏دهد. حکمش صحیح است. هست و چون که غافل تکلیفش صحیح نیست دیگر حکم واقعى ندارد. اگر داشته باشد همین است.

 على هذا الاساس این مى‏شود مأمور به اضطرارى و مأمور به اضطرارى مجزى نیست. دلیل مى‏خواهد اجزائش. اضطرار در تمام الوقت است وقتى که اضطرار در تمام الوقت شد و شارع مأمور به را واجب کرد او مجزى از مأمور به اولى نمى‏شود. ممکن است مأمور به اولى هم واجب بشود. این کبرایش صحیح است.ولکن در مثل باب الصلاه نمى‏شود به این ملتزم شد. چون که در باب الصلاه دلیل داریم، اجماع و ضرورت است که انسان در شبانه روز بیشتر از پنج نماز را مکلف نیست. اگر فرض کردیم این مأمور به بود یعنی صلاه با بول خفاش مثلاً وآن صلاه منطبق بر مأتی به است او باید مجزى بشود. والاّ دیگر جواب صحیح در ما نحن فیه منحصر مى‏شود به این که ما دلیلى نداریم که این شخص مکلف است به صلاتى که غیر مشروط است به طهارت الثوب و البدن. غیر مشروط است به این که بول خفاش و غیر ذلک نباشد. این وجه اول بود.

 وجه دومى که ذکر کرده‏اند بر این که این شخص بر او اعاده لازم نیست و جهش حکومت حدیث لا تعاد است. گفته‏اند بر این که در ما نحن فیه لا تعاد الصلاه الاّ من خمس، صلاه اعاده نمى‏شود انسان صلاتى را که اتیان کرد و در او و اجزاء و شرایط خلل رسیده است آن صلاه را اعاده نمى‏کند مگر این که به یکى از پنج شى‏ء خلل برسد. الوقت و القبله و الطهور، و الرکوع و السجدتین که سجود مراد سجدتین است و گفته‏اند که مراد از طهور در ما نحن فیه طهور از حدث است. آن طهور از خبث، طهور به معنای طهارت است ولکن مراد در مستثنى از طهور، طهارت از حدث است. و این را صحیح گفته‏اند.در خود روایات شاهد است بر این که طهور، ولو طهور اطلاقش بر طهارت از خبث و حدث هر دو صحیح است. ولکن در این حدیث لا تعاد مراد از طهور، طهارت از حدث است. براى این که امام علیه السلام در این صحیحه که در باب هفتم از ابواب تشهد نقل شده بود فرمود بر این که لا تعاد الصلاه الاّ من خمس، در ذیلش فرمود بر این که و التشهد سنه و لا تنقض الفریضه بالسنه، فریضه به سنت نقض نمى‏شود. این پنج تا کانّ فریضه است. این تشهدى که از یاد رفته است این موجب بطلان صلاه نمى‏شود، چون که موجب اعاده صلاه نمى‏شود. چون که سنت است. مراد از سنت گفتیم یعنى آنى که وجوب او و جزئیت او در کتاب مجید ذکر نشده است، مراد این است.کانّ کبراى کلى استفاده شد، هر چیزى که جزئیت او در کتاب مجید ذکر نشده است خلل به او موجب اعاده صلاه نمى‏شود. طهارت از خبث هم همین جور است در قرآن ذکر نشده است.

اشتراط الصلاه و طهارت از خبث در قرآن مجید ذکر نشده است این هم سنت است. سنت دو معنا دارد، یک سنت به معنا استحباب،این نیست. یکى سنت در مقابل فرض الله که در کتاب ذکر کرده است. فرایض الله است او. این خودش یک استعمالى است که در روایات هم استعمال شده است آن جاهایى که خداوند در ارث سهم تعیین کرده است مى‏گویند فرض الله است. و اما در جایى که در کتاب ذکر نشده است سهم، مى‏گویند فریضه ندارد. این معنایش، فریضه به معنای ذکر فى الکتاب است.

 کانّ از این روایت مبارکه کبراى کلى استفاده شد، هر چیزى که در کتاب مجید ذکر نشده است از اجزاء و شرایط الانسان نه او موجب اعاده نمى‏شود. منتهى در بعضى موارد تخصیص خورده است این حدیث لا تعاد. قاعده اولى این است که در غیر پنج تا اعاده نیست اگر خلل برسد. منتهى در بعضى موارد تقیید خورده است، تخصیص خورده است در جاى خودش است. گفته‏اند بر این که این شخصى که نماز خوانده است در ثوبى که بول خفاش داشت در بدنى که پر از عرق جنب از حرام بود، نماز خوانده است این شخص در این نماز به آن پنج تا خلل نرسانده است. در غیر آن پنج تا خلل رسیده است. در این نمازى که خوانده است. جهلش تقصیرى باشد، چه قصورى بوده باشد. چه در وقت ملتفت بشود که اینها نجس بود چه خارج وقت بوده باشد، فرقى نمى‏کند. چون که لا تعاد به معناى لغوى است. دوباره او تکرار نمى‏شود از حدیث لا تعادى که هست مقتضى این است بر این که این صلاتى را که جاهل اتیان کرد بعد العلم به اصابت البول او الدم، او المنى، او غیر ذلک ولکن جاهل بالحکم بود، جهل به معنى التردد باشد یا جهل به معنای الغفلت بوده باشد، جهلش، جهل تقصیرى باشد یا جهل قصورى بوده باشد لا تعاد مى‏گوید: اعاده نکند. آن وقت چون که لا تعاد این را مى‏گوید بدان جهت مقدس اردبیلى و یارانش، که من تأخر، عمدتا تلامیذش هستند. اینها راحت مى‏شوند کانّ با این وجه ثانى. ولکن این وجه ثانى هم درست نیست. وجه ثانى هم علیل است. چرا؟ یک عیبش را ابتداء بگویم. آن عیبش این است که اگر فرض کردیم جاهل مقصر هم شامل لا تعاد شد. جاهل مقصر ولو جاهل مقصرى که احتمال مى‏دهد بر این که این دم نجس بوده باشد یا بول نجس بوده باشد یا فلان شى‏ء نجس بوده باشد، صلاه مشروط به طهارت بوده باشد. مع ذلک یاد نگرفت مى‏گفت على الله مى‏خوانیم. توکلت على الله،جاهل مقصر است.

 خوب اگر لا تعاد این را بگیرد آن وقت بعضى روایاتى که داشتند اگر بداند نجس اصابه کرده ونماز بخواند، نمازش را اعاده کند این روایات بلا مورد مى‏ماند. یک روایاتى هست که دارد اگر علم پیدا کرد ثم نماز را خواند آن نماز را اعاده کند. مثل،صحیحه عبد الله سنان که انجا داشت که «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ ثَوْبَهُ جَنَابَهٌ أَوْ دَمٌ- قَالَ إِنْ کَانَ عَلِمَ أَنَّهُ أَصَابَ ثَوْبَهُ جَنَابَهٌ قَبْلَ أَنْ یُصَلِّیَ- ثُمَّ صَلَّى فِیهِ وَ لَمْ یَغْسِلْهُ فَعَلَیْهِ أَنْ یُعِیدَ مَا صَلَّى- وَ إِنْ کَانَ لَمْ یَعْلَمْ بِهِ فَلَیْسَ عَلَیْهِ إِعَادَه»ٌ اگر این روایت را ما به حدیث لا تعاد تخصیص بزنیم. بگوییم حدیث لا تعادى که هست این را تخصیص مى‏زند. یعنى ان کان قد علم انّه اصاب ثوبه جنابه او دم قبل ان یُصلى،بعد از آن نماز خواند. مى‏دانست نجس اصابت کرده است، دم اصابت کرده است یا جنابت اصابت کرده است جهلا بالحکم نماز خواند،اگر این جهل به حکم را جهل به معنى الغفلت یا تردد،چه قصورا و چه تقصیرا این را خارج کردیم به واسطه لا تعاد،گفتیم صحیح است.دیگر تحتش چه مى‏ماند؟ تحتش مى‏ماند آن کسى که علم دارد، دم اصابت کرده است. جنابت اصابت کرده است. جنابت هم نجس است، دم هم نجس است صلاه مشروط به طهارت از اینها است. مع ذلک عالماً و عامدا نماز مى‏خواند. یکى این ماند که این فرد، فرد نادر و معدوم است. چرا؟ چون که کسى که در مقام امتثال امر خدایى است بداند این ثوب دم اصابت کرده است، دم نجس است، نمى‏شود با او نماز خواند، نماز نمى‏خواند او. چون که در مقام امتثال امر الله است. اگر به حدیث لا تعاد این حدیث را تخصیص دادیم یکى این مى‏ماند. یکى هم آن صورتى مى‏ماند که نه مى‏دانست اصابت کرده است، بعد در آن نماز خواند. چون که یادش رفت. این هم مى‏ماند تحتش. بدان جهت اگر حدیث لا تعاد اینجور حدیث‏ها را تخصیص بزند محظور ندارد. حمل بر فرد نادر لازم نمى‏آید. چون که صورت نسیان مى‏ماند. چون که صورت نسیان باید اعاده بشود. حدیث لا تعاد تخصیص خورده است در صورت نسیان النجاسه که نجاست را مى‏دانست اصابت کرده است ولکن نَسِىَ نماز خواند. آن وقت‏ این روایت را حمل مى‏کنیم صلى فیه و لم یغسل چون که نسیان کرده بود. این حمل بر فرد نادر لازم نمى‏آید. اما در بعضى روایات حمل بر فرد نادر مى‏آید. آن روایاتى که صورت نسیان را نمى‏گیرد آن روایات. مثل چه؟ مثل این صحیحه اى که، صحیحه على ابن مهزیار که خدمت شما مى‏خوانم.

 صحیحه على ابن مهزیار در باب سى و هشتم روایت، روایت دومى است که سابقا سندش را خواندیم. امام صادق فرموده است «إِذَا‌ أَصَابَ ثَوْبَکَ خَمْرٌ أَوْ نَبِیذٌ یَعْنِی الْمُسْکِرَ- فَاغْسِلْهُ إِنْ عَرَفْتَ مَوْضِعَهُ- وَ إِنْ لَمْ تَعْرِفْ مَوْضِعَهُ فَاغْسِلْهُ کُلَّهُ» اگر موضعش را فهمیدى. آن جا که دیدید معینا، آنجا را بشور. و ان لم تعرف موضعه فاغسل کله، همه‏اش را بشور. و ان صلیت فیه فاعد صلاتک. نماز هم اگر قبل از این خوانده‏اى همه اینها را اعاده کن. یعنى نمازهایى که در حال جهل بالحکم خوانده‏اى. آخر حکم را امام علیه السلام در این روایت بیان مى‏کند. این روایت در مقام بیان نجاست الخمر و نجاست مسکر است. مى‏گوید بر این که  «إِذَا‌ أَصَابَ ثَوْبَکَ خَمْرٌ أَوْ نَبِیذٌ یَعْنِی الْمُسْکِرَ- فَاغْسِلْهُ إِنْ عَرَفْتَ مَوْضِعَهُ- وَ إِنْ لَمْ تَعْرِفْ مَوْضِعَهُ فَاغْسِلْهُ کُلَّهُ»  همه‏اش را بشور. «وَ إِنْ صَلَّیْتَ فِیهِ فَأَعِدْ صَلَاتَکَ» ، اگر نماز خوانده‏اى آن نماز را اعاده کن. معنایش این است که این جهل موجب شده است که نمى‏دانستى حکم را نماز خواندى، این ناظر به صورت نسیان نیست که خودش را بداند، حکم را بداند، یادش رفته است آن موضوع این نیست. در مقام بیان حکم است. حکم نجاست خمر را این روایت بیان مى‏کند که اگر نماز هم خواندى در ثوبى که خمر خورده است او را اعاده کن. یعنى مى‏دانستى خمر خورده است حکمش را نمى‏دانستى. این روایت را اگر به حدیث لا تعاد تخصیص بزنیم مى‏ماند آن کسى که این حکم را اگر قبلا مى‏دانستى، علماً و عمدا اتیان کردى، یا اصلا مورد نمى‏ماند. چون که این روایت مال جاهل به حکم است. چون که حدیث لا تعاد بخواهد این را تخصیص بزند، یعنى مورد برایش نمى‏ماند این روایت را. بدان جهت سر بسته بگوییم که حدیث لا تعاد مى‏گوید مع الجهل بالحکم صلاه محکوم به صحت است. جهلش به معنا غفلت باشد یا عذر باشد، قصور باشد یا تقصیر باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا