درس ۷۵۶- دو وجه بر عدم شمول حدیث لا تعاد بر جاهل مقصر
بسم الله الرحمن الرحیم
این نکته اى بود که مانده بود. مرحوم حکیم دارد که غافل تکلیف دارد ولکن داعویت ندارد این در آن مواردى که غفلت در نفس الحکم است درست است. و اما در مواردى که منشاء غفلت از موضوع است نه ادله ما اقتضایش این است که حکم مجعول نیست. مضافا بر این که خود آن حکم هم لغو مىشود. آن ادله هم «رفع عن امتی الخطاء» هم نداشتیم اطلاق لغو مىشود جعلش باید مقید بشود. اما وجه ثانى که بر مسلک مقدس اردبیلى و من تبع ذکر کرده بود که صلاه مع الجهل بانجاست آن ثوب یا بدن، جهل به نجاست یعنى جهل به حکم. مىداند دم اصابت کرده است، بول خفاش اصابت کرده است، حکم را نمىداند که دم نجس است یا بول نجس است. یا اشتراط صلاه را به طهارت نمىداند. صلاتش محکوم به صحت است تمسک کرده بودند به حدیث لا تعاد. گفته بودند حدیث لا تعاد که «لا تعاد الصلاه الاّ من خمس». این جمله چون که جمله استثنائیه است، جمله استثنائیه همیشه منحل به دو کلام مىشود. یک کلام، کلام ایجابى، یک کلام، کلام سلبى. اگر جمله استثنائیه کلام سلبى بوده باشد مثل این حدیث، آن جمله اول، جمله نفیى میشود. یعنى لا تعاد الصلاه بالاخلال بشىء من الاجزاء و الشرایط و الموانع معتبره فیها،لا تعاد،آن الاّ من خمس مىشود،تعاد هنگام الاخلال بالطهاره و الوقت و القبله و رکوع و السجدتین که سجود است. موجبى بعد مىشود. اگر جمله استثنائیه ایجابى باشد بالعکس مىشود. کلام این است که حدیث لا تعاد معنایش این است، که صلاه اجزاء و شرایط و موانعى دارد اگر به آنها انسان خلل رساند از خمسه بوده باشد باید اعاده کند. اگر خلل نرساند به این خمسه، خلل را به غیر الخمسه رساند آنجا اعاده نمىخواهد. یعنی در خمسه اعاده میخواهد،در غیر اینها اعاده نمىخواهد.
استناد به لا تعاد بر مسأله مورد بحث
گفته شده است در ما نحن فیه این جاهل به حکم خلل رسانده است به شرطهای که غیر شروط پنجگانه ای است که در حدیث لا تعاد استثنا شد اند؛ چون که طهورى که در آن حدیث لا تعاد است طهارت حدثى مراد است. دلیلش را هم سابقا گفتیم. چون که در آن صحیحه که امام که فرمود «لا تعاد الصلاه الاّ من خمس»، آن خمس را که بیان فرمود بعد فرمود و القرائه سنه و التشهد سنه و لا تنقض السنه الفریضه. سنت فریضه نقض نمىکند. از این ذیل معلوم میشود این خمسهاى که در ما نحن فیه ذکر شده است در حدیث لا تعاد در ناحیه مستثنى اینها فرایض الله هستند. فرایض الله یعنى در کتاب مجید ذکر شده است اینها. القرائه سنه و التشهد سنه این معنایش این است که غیر خمسه سنت هستند. یعنى اینها را به بیان رسول الله فهمیدهایم که اجزاء صلاه است. مراد از صلاه این است. نه سنت به معنی الاستحباب. سنت در مقابل فریضه کتاب الله است. این ذیل کانّ یک کبراى کلى را مىفهماند که اخلال اگر به سنت بشود در صلاه آن اخلال به سنت موجب بطلان به صلاه نمىشود. در ما نحن فیه طهارت خبثى هم سنت است چون که اشتراط به طهارت ثوب و بدن از روایات استفاده شده است. در قرآن مجید نیست. پس این جا مکلف اخلال رسانده است به غیر الخمسه. وقتى که اخلال رسانده است لا تعاد مىگوید اعاده نکن. چه جهلت قصورى باشد، چه جهلت تقصیرى بوده باشد. پس بدان جهت روایاتى که مىگفت اگر بداند دم و منى اصابت کرده است، این روایات میگوید:بداند نماز بخواند، نماز را اعاده بکند این حدیث لا تعاد به این روایات قید مىزند. مگر در آن صورتى که جاهل به حکم بشود قصورا و تقصیرا که اعاده نمىخواهد. این نتیجه اینجور مىشود. اگر اخلال به طهارت از خبثى رساند جهلا بالحکم او بالاشتراط جهلا بالنجاست او الاشتراط، نه اعاده نمىخواهد. این همان مقدمه مسلک مقدس اردبیلى مىشود. این استدلال دومى است. بنا بود از این استدلال دومى جواب بگوییم. قبل از این که وارد بشویم به جواب در این مقام، یک مطلبى را براى شما ذکر مىکنم و آن مطلب این است که فقها در حدیث لا تعاد یعنى فحول از فقها ملتزم شدهاند که حدیث لا تعاد، ظاهراً مقصر را نمىگیرد. کسى که اخلال برساند به غیر خمسه ولکن جهلش، جهل تقصیرى بوده باشد آن صلاتش را باید اعاده کند. او موجب صحت صلاه نمىشود. جاهل، جاهل مقصر بشود. مثلا فرض بفرمایید تا حال نماز مىخواند یک الحمد مىخواند، سوره نمىخواند. اصلا جاهل مقصر بود، یاد نگرفته بود مسأله را که بعد از حمد باید سوره خواند. یاد نگرفته بود، سوره هم نمىخواند. دو، سه سال که نماز خواند یک وقتى به مسجد رفت یا بیدار شد دید بابا اینها سوره مىخوانند بعد الحمد. چرا مىخوانند؟ واجب است سوره بعد القرائت الحمد. خوب این اخلال رسانده است، این شخص در عرض این سه سال به غیر الخمسه. چون که قرائت سوره از غیر خمسه است. و القرائت سنه. مىگویند نمازهایش را باید اعاده کند. چرا؟ چون که حدیث لا تعاد اینجا جاهل مقصر را نمىگیرد. چرا نمىگیرد؟
دو وجه بر عدم شمول لا تعاد بر جاهل مقصر
دو تا وجه گفتهاند بر این که لا تعاد جاهل مقصر را نمىگیرد. الوجه الاول.
وجه اول این است که گفتهاند آن ادلهاى که اجزاء و شرایط صلاه را بیان مىکند در غالب آن ادله اینجور است، تعبیر شده است که من لم یقرء فى صلاته فعلیه الاعاده. این گونه است عنوان ادله، نظیر این است عنوان ادله، من لم یقرء الفاتحه فى الصلاته فعلیه الاعاده یا من لم یذکر الله سبحان فى رکوعه و سجوده فعلیه الاعاده. اینگونه است که به عنوان امر به اعاده بیان شده است که ذکر در رکوع و سجود فرض است. معتبر است در صلاه ذکر در رکوع و سجود. معتبر است در صلاه قرائت و امثال ذلک. یا در موانع هم همین جور است. من بکى للدنیا فى صلاته فعلیه الاعاده. کسى که نماز براى دنیا گریه کرد باید اعاده کند. من ضحک فى صلاته که خرج صوت الضحک است مراد. من ضحک فى صلاته فعلیه الاعاده. لسان اجزاء و شرایط و موانع در روایات نوعا به عنوان امر به اعاده از آنها بیان شده است. گفتهاند اگر این روایات را ما حمل بکنیم به آن کسى که عالما، عامدا. (یعنى عالما بالحکم و عامدا این فعل را اتیان کند) مىداند در صلاه است و مىداند بر این که قهقه مبطل صلاه است مع ذلک قهقه مىخندد. مىداند در صلاه است و در رکوع است و ذکر واجب است. مع ذلک ذکر نمىگوید. مىداند در صلاه است مع ذلک قرائت نمىخواند. عمدا. اگر این حرف را بگوییم که این روایات فقط مختص است به آن کسى که عالم هست به حکم، و جهل به حکم ندارد. عالم به حکم است. به حیث این که کسى که سه سال نماز بدون سوره خوانده است او شمول حدیث لا تعاد است. چون که لا تعاد مىگیرد،آن کسى که نمىدانست ضحک مبطل صلاه است هى قهقه مىخندید با بچهاش. نماز مىخواند مىخندید. نمىدانست که مبطل صلاه است.
حدیث لا تعاد مىگوید لاتعاد الصلاه الاّ من خمس. غیر خمس است این موارد.بگوییم حدیث لا تعاد این جاهل مقصر را هم مىگیرد. و مىگوید صلاه جاهل مقصر هم صحیح است. قهرا باید آن روایاتى که من ترک القرائه فى صلاته فعلیه الاعاده باید آنها را حمل کنیم به آن کسى که ترک مىکند قرائت را در صلاه مع العلم بالحکم. که جاهل به حکم باشد تحت لا تعاد است. آن روایات فقط مختص مىشوند به عالم بالحکم. آن کسى که عالم بالحکم است. خوب کسى حمد و سوره یادش رفت. لا تعاد مىگیرد. او تحت لا تعاد است. بگوییم یادش نرفته است، جاهل به حکم بود. این هم لا تعاد مىگیرد. خوب من ترک الحمد فى قرائه فى صلاه فعلیه الاعاده، تحت این ادله چه مىماند؟ آن کسى مىماند که ترک مىکند قرائت را مع العمد و الالتفات. حمل این ادله به فرد نادر است. بلکه فرد معدوم. چرا؟ چون کسى که در مقام امتثال است، مىداند ضحک مبطل است صلاه را، مىداند قرائت واجب است. قرائت حمد و سوره واجب است بعد از تکبیره الاحرام ترک نمىکند که این شخص. چون که من ترک القرائت فى صلاته فعلیه الاعاده این حدیث لا تعاد را عام گرفتن که جاهل مقصر را هم بگیرد، موجب مىشود که این اجزاء و شرایط حمل بر فرد نادر و معدوم بشود این قرینه قطعیه است که حدیث لا تعاد جاهل مقصر را نمىگیرد.
چرا فرد نادر مىماند؟ چون که فرد دیگر ندارد. انسان قرائت را یا ناسیاً ترک مىکند که هو الغالب. که حکم را میداند ولکن یادش رفت. الله اکبر گفت، یادش رفت. حواسش پرت بود رفت به رکوع. این نسیان تحت حدیث لا تعاد است. اعاده نماز نمىخواند. وقتى که رفت به رکوع و قرائت یادش رفته بود، رفت به رکوع یادش افتاد، همین جور نماز را تمام بکند. نمازش، نماز صحیح است. لا تعاد میگیرد. پس ناسیاً اگر تمام بکند او تحت لا تعاد است. یا این که نه، جاهلا بالحکم ترک مىکند ولکن جهل قصورى است. اجتهاد کرده است مجتهد. عقیدهاش این است که سوره واجب نیست در نماز بعد قرات الحمد. سوره نمىخواند. بعد از مدتى، بعد از زمانى رأیش عوض شد. نه فهمید که سوره جزء است. دلیل پیدا کرد که سوره جزء است. این ترک القراء. یعنى قرائت سوره را در صلاه. این جاهل، جاهل قاصر است این هم حدیث لا تعاد خواهیم گفت که مىگیرد. اگر جاهل مقصر هم داخل حدیث لا تعاد بشود. تحت دلیل من ترک القرائه فى صلاته فعلیه الاعاده،تحتش چیزى نمىماند. چون که گفتیم آن کسى که عالم و عامد و ملتفت است مع ذلک عمدا قرائت نمىکند، این نمىشود. چون که انسان در مقام امتثال امر خدا است. بدان جهت این فحول فرمودهاند چون که حدیث لا تعاد جاهل مقصر را بگیرد تحت ادله اجزاء و شرایط چیزى نمىماند، باید آنها را حمل به فرد معدوم کرد یا نادر کرد، آن اجزاء و شرایطى که غیر خمسه است. در اطلاق ادله اعتبار آنها تحتش چیزى نمىماند این قرینه قطعیه است که حدیث لا تعاد جاهل مقصر را نمىگیرد این را فرمودهاند.
این وجه در ما نحن فیه جارى نمىشود. در ما نحن فیه که مسأله طهارت الثوب و البدن است این وجه در ما نحن فیه جارى نمىشود. سرّش چیست؟ سرّش این است که در ما نحن فیه کسى اگر بداند ثوب و بدنش نجس است و یادش برود نماز بخواند. ناسى در ما نحن فیه از تحت لا تعاد خارج است. در سایر موارد ناسى داخل تحت لا تعاد است ولکن در طهارت الثوب و البدن ناسى از تحت لا تعاد خارج است. مسألهاش ان شاء الله مىآید که کسى بداند ثوب و بدنش نجس است، یادش برود نسیانا در ثوب و بدن نجس نماز بخواند آن نماز را باید اعاده کند بلا کلام و خارج وقت وقت هم بشود او را هم باید قضا کند على الاقوی. خواهد آمد. پس بدان جهت در ما نحن فیه بگوییم که جاهل به اشتراط طهارت در ثوب یا جاهل به نجاست بول خفاش این را هم حدیث لا تعاد مىگیرد. بگوییم که لا تعاد مىگیرد که کسى بول خفاش را با بول خفاش نماز مىخواند مسأله یاد نگرفته بود که دم خنزیر و امثال ذلک اقل من الدرهم هم باشد نمىشود نماز خواند.اینها را یاد نگرفته بود. نماز مىخواند جاهل مقصر بود. بگوییم لا تعاد اینجا را مىگیرد. حمل به فرد معدوم در ما نحن فیه لازم نمىآید. چرا؟ چون که در روایات دارد که من صلى، من علم انّه ثوبه اصابه الدم و صلى فیه، فعلیه الاعاده. او را مىگوییم فصلى فیه یعنى مع النسیان. تقیید به نسیان مىکنیم. چون که فرض نسیان از حدیث لا تعاد خارج است در ما نحن فیه. حمل مىکنیم آن روایات را بر ناسى. مىگوییم کسى که ناسى نجاست باشد نماز بخواند او اعاده کند. و اما جاهل قاصر و مقصر اعاده ندارد. مثل چه مىشود؟ مثل صحیحه ابى بصیر مىشود که محضرتان عرض مىکنم.
در صحیحه ابى بصیر هست این صحیحه ابى بصیر روایت هفتمى است در باب چهل از ابواب النجاسات. و باسناد الشیخ عن الحسین ابن سعید عن ابن سنان، عن ابى بصیر. این ابن سنان محتمل است محمد ابن سنان هم بوده باشد. چون که حسین ابن سعید هم از عبد الله ابن سنان روایت دارد هم از محمد ابن سنان روایت دارد و این ابن سنان مردد ما بین این دو تا است.
ولکن چون که روایاتش از عبد الله ابن سنان غالبا مع الواسطه است. بلا واسطه نیست بدان جهت این بعید نیست محمد ابن سنان بوده باشد، عبد الله سنان نباشد. آنجا دارد: « عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنْ أَصَابَ ثَوْبَ الرَّجُلِ الدَّمُ فَصَلَّى فِیهِ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ فَلَا إِعَادَهَ عَلَیْهِ وَ إِنْ هُوَ عَلِمَ قَبْلَ أَنْ یُصَلِّیَ فَنَسِیَ وَ صَلَّى فِیهِ فَعَلَیْهِ الْإِعَادَهُ». این روایاتى هم که مىگفت «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ ثَوْبَهُ جَنَابَهٌ أَوْ دَمٌ قَالَ إِنْ کَانَ عَلِمَ أَنَّهُ أَصَابَ ثَوْبَهُ جَنَابَهٌ قَبْلَ أَنْ یُصَلِّیَ ثُمَّ صَلَّى فِیهِ وَ لَمْ یَغْسِلْهُ فَعَلَیْهِ أَنْ یُعِیدَ مَا صَلَّى وَ إِنْ کَانَ لَمْ یَعْلَمْ بِهِ فَلَیْسَ عَلَیْهِ إِعَادَهٌ» یعنى من النسیان. حمل به فرد نادر اینجا لازم نمىآید. چون که ناسى در ما نحن فیه از حدیث لا تعاد خارج است. حدیث لا تعاد در ما نحن فیه جاهل قاصر و مقصر هر دو تا بگیرد در این ادله اشتراط حمل بر فرد نادر لازم نمىآید. این را قبلاً مىگفتیم که روایات در مقام،دو قسم هستند. یک قسمشان این است، کسى را که در ثوب نجس نماز خوانده است حکم او را مىگوید. «ان اصاب الرجل اصاب الدم فصلى فیه و هو لا یعلم»، در این صورت فلا اعاده این عیب ندارد این حرف. حمل به فرد نادر لازم نمىآید. ولکن بعضى روایاتى گفتیم داریم که در آن روایات فرض شده است که نسیان نیست جهل به حکم است. در صورت جهل به حکم امام علیه السلام فرموده است نماز را که در نجس خوانده است اعاده کند. این مثل چه بود؟ مثل صحیحه على ابن مهزیار بود که قبلاً مىگفتم. در صحیحه على ابن مهزیار این است که اذا اصاب ثوبک خمرٌ او نبیذٌ یعنى المسکر فاغسله ان عرفت موضعه. این معلوم میشود که حکم را نمىداند، حکم را بیان مىکند. و ان لم تعرف موضعه فاغسله کله، همهاش را بشور. علم اجمالى دارد که یک جایش اصابت کرده است باید همهاش را بشویى. یعنى شرط است. و ان صلیت فیه،اگر هم در حال جهل نماز خواندهاى پس اعاده کن فأَعِدصلاتک، صلاه را اعاده بکن.
مىگفتیم اگر حدیث لا تعاد در ما نحن فیه جاهل مقصر را بگیرد که جاهل مقصر اعاده ندارد این روایت بلا مورد مىماند. و این صلیت فیه فأَعِد،جاهل به حکم نماز خوانده است. این را هم باید مقید به نسیان بکنیم. چون که اصلا نمىدانست. نسیان هم نمىکرد نماز مىخواند در او. این را نمىشود حمل بر نسیان کرد. بدان جهت مىگفتیم در ما نحن فیه حدیث لا تعاد جاهل مقصر را نمىگیرد. اگر کسى این حرف ما را قبول نکرد گفت این روایت را هم حمل به ناسى مىکنیم. و ان صلیت فیه بعد ذلک نسیانا فأعِد. اگر کسى این حرف را هم بگوید مىگوییم دیگر احتمال فرق نیست. وقتى که حدیث لا تعاد جاهل مقصر را در سایر موارد نگرفت، ما نحن فیه هم مثل سایر موارد است. فرق نیست. در سایر موارد که حدیث لا تعاد جاهل مقصر را نمىگیرد قبول کردید، چون که آن ادله لازم مىآید حمل بر فرد نادر بشوند. در ما نحن فیه هم حمل به فرد نادر هم لازم نیاید احتمال فرق نیست ما نحن فیه با آنها فرق داشته باشد. در ما نحن فیه جاهل مقصر را بگیرد. این یک وجه. وجه دیگرى که فحول فرمودهاند در ما نحن فیه که حدیث لا تعاد جاهل مقصر را نمىگیرد.
فرمودهاند که جاهل مقصر دو جور است. یک جاهل مقصرى است وقتى که نماز مىخواند در دلش مىگوید على الله نماز مىخوانم. نمىدانم صحیح است یا نه؟ فرض بفرمایید دستش زخم است دیروز مىگفتند، یک خرده انگشتش را بستهاند، تیمم کرده است نماز مىخواند. خوب نپرسیده است که وظیفه من چیست؟ خودش هم احتمال مىدهد که وظیفهاش تیمم نباشد. نماز که مىخواند على الله مىخواند که خودش هم در دلش این است که على الله شاید ان شاء الله مولا کمک کند صحیح بشود. وظیفه این بشود. این جاهل مقصر که متردد است حال العمل. یک جاهل مقصرى است که غافل است، یاد نگرفته است، غفلت دارد. احتمال نمىدهد که وظیفهاش این است که صلاه را با وضو بخواند، وضوء جبیرهاى. اصلا غافل از وضو جبیرهاى است، گفتهاند لا تعاد قسم اول از جاهل مقصر را نمىگیرد. خوب هم گفتهاند. که این جاهل مقصرى که حال الصلاه متردد است. چون که لا تعاد ظاهرش این است که نماز را به حسب وظیفه درست خوانده است. بعد از صلاه کشف شده است خلل، امام مىفرماید لا تعاد. آن کسى که جاهل مقصر است و حال العمل متردد است که این نمازم صحیح است یا نه؟ این به حسب عقل وظیفهاش این نیست. وظیفهاش این است که باید این را رفع ید کند. قطع کند. برود یاد بگیرد بعد بخواند. این مکلف است به تعلم و اتیان صلاتین العمل. بدان جهت لا تعاد این صورت، این جاهل مقصر اینجورى را نمىگیرد. وقتى که این فرض را نگرفت آن جاهل غافل را هم نمىگیرد. چرا؟ همان لعدم احتمال الفرق. چون که احتمال فرق نیست. این جاهل مقصر وقتى که اعاده برایش واجب شد آن جاهل مقصر هم با این هیچ فرقى ندارد. و تسالم اصحاب است که جاهل مقصر من حیث العمل در دو جا اجزاء دارد. یکى مسأله اتمام فى موضع القصر. که یاد نگرفته است که مسافر باید قصر بخواند. تمام خوانده است مجزى است، اعاده ندارد. یکى هم جهر فى موضع الاخفات و الاخفات فى موضع الجهر.در این دو تا اجزاء گفتهاند. ظاهر این است که در غیر این دو مسأله جاهل مقصر عملش اجزاء ندارد. وقتى که خلل ظاهر شد. و در ما نحن فیه خلل ظاهر شده است.