درس ۵۵۸- ادامه کلام شیخ انصاری و جواب مرحوم اخند از دعوای اول شیخ که شرط نمیتواند به هیات روجوع کند
مرحوم شیخ انصاری دو کلام را فرمود که صاحب کفایه جواب داد. از کلام اول که شیخ انصاری گفته بود وجوب در مرحله انشاء قابل تققید است و کلام دوم این بود که وجوب در مقام لُب که مقام اراده است قید بر نمیدارد و به تعبیر دیگر فرقی نمیکند معنای حرفی اسمی، بالاخره این انشاء است، اخبار که نیست. انشاء است و انشاء کردن، آنی که در خارج موجود میشود فرد طلب است و آن فرد طلب قابل تقیید نیست.
مرحوم آخوند میفرماید اگر این حرف درست بوده باشد که آن طبیعی الطلب که در خارج انشاء میشود، چه به معنای اسمی انشاء بشود، چه به معنای حرفی و به هیئت انشاء بشود، این طلب اگر به انشاء جزئی بشود و قابل تقیید نشود، لازمه این حرف این است که بعد الانشاء قابل تقیید نشود. یعنی بعد از اینکه مولا گفت اکرم زیدا و قصد کرد طلب را و انشاء کند روی اکرام زید، این وجوب دیگر قابل تقیید نیست. بعد از اینکه گفت اضرب زیدا و قصد کرد که طلبی را که متعلق به ضرب است انشاء کردن آن را و در خارج موجود بشود، این بعد الانشاء قابل تقیید نیست.
اما تقیید قبل الانشاء که اول طلب را تقیید میکند، طلبی که، متعلق است به اکرام زید، طلبی که طلب عند المجیء است، عند المجیء زید است، لحاظ کرد طلبی را که متعلق به اکرام زید است و لکن طلب مطلق نیست، طلب عند مجیء زید است، این را که لحاظ کرد وقتی که میگوید ان جائک زید فأکرمه، طلب مقید را انشاء میکند، حال الانشاء مقید را انشاء میکند. این محذوری ندارد. اگر حرف شما تمام بشود که موجود بالانشاء فرد است و او قابل تقیید نیست، غایت امر این است که این طلب بعد الانشاء قابل تقیید نیست چونکه فرد موجود شده است، و اما آن وقتی که انشاء میکند، طلب را آن قید را لحاظ کرده که طلبی میخوانم هنگام مجی زید و متعلق طلب اکرام همان زید است، این را لحاظ بکند و این طلب مقید را انشاء بکند بتعدد الدال و المدلول، که هیئت دلالت بکند به اصل الطلب و آن ان جائک که شرطش است دلالت بکند که این طلب را قبلا تقیید کرده است، اینکه محذوری ندارد.
پس کانّ صاحب الکفایه نتیجه گرفت بر اینکه هیئت را میشود تقیید کرد و وجوب را میشود مقید کرد و میشود مقیدا انشاء کرد و وجوب خودش مقید بشود، عیب ندارد.
و مثل ان جائک زید فأکرمه، یا اذا زالت الشمس یجب صلاه الظهر و العصر، یا ان استطعت فحج، در همه این موارد طلب را مقید میکند به حصول مجی زید و زوال و استطاعت وقتی طلب را مقید کرد، آن وقت انشاء میکند آن طلب مقید را به تعدد الدال و المدلول. اما قضیه لب خواهد آمد. ما میخواهیم مقام انشاء را تصویر کنیم که میشود در مقام الانشاء وجوب را تقیید کرد یا نکرد، شیخ میفرمود نمیشود کرد، صاحب کفایه فرمود واجب مقید در مقام انشاء وجوب میشود مقید کرد، و نه معنای حرفی بودنش مانع است نه انشائیتش مانع است.
صاحب کفایه ادامه میدهد و میگوید به عنوان لایقال، میگوید بر اینکه کسی اشکال نکند که اگر بناء بشود انشاء کرد وجوب را، فرمود ان جائک زید فأکرمه، وجوب را انشاء کرد روی اکرام زید، وجوبی که معلق است به مجیء زید، سابقا هم اگر یادتان بوده باشد گفته بودیم که ظاهر کل خطابی که آنجا شرطی ذکر بشود برای حکم یا برای متعلق الحکم، ظاهر خطاب مقارنت است. ان جائک زید فأکرمه یعنی آن وقتی که مجیء زید حاصل شد مقارن با او اکرام واجب میشود.
اشکال این است که مولا این انشاء را کرد: ان جائک زید فأکرمه، زید هم که هنوز نیامده، فردا فرض کنید خواهد آمد، الان وجوب روی اکرام هست یا نیست؟ اگر بگویید هست، این خلاف فرض اشتراط است، مفروض این است که وجوب خودش مشروط است. اگر بگویید نیست، فردا که زید آمد آن وقت، وجوب، متعلق به اکرام میشود، این لازمهاش تفکیک الانشاء عن المنشأ است. انشاء موجود شده چونکه امروز گفت ان جائک زید فأکرمه، امروز انشاء کرد و لکن منشأ که وجوب است فردا یا یک ماه دیگر موجود خواهد شد. این تفکیک الانشاء عن المنشأ شد.
ایشان عکسش میکند. میگوید مؤمن خدا! الآن که زید نیامده الان اگر وجوب موجود بشود، یعنی وجوب الاکرام الان فعلی بشود و موجود بشود، این تفکیک الانشاء عن المنشأ است. چونکه الان وجوبی موجود شده است که مولا او را انشاء نکرده بود. الآن که زید نیامده، زید فردا خواهد آمد، الان اگر متعلق به اکرام وجوب موجود بشود، این تفکیک الانشاء عن المنشأ است. چونکه وجوب موجود شده است و این وجوب انشاء نشده است، و اما اگر فردا موجود بشود اکرام، این دیگر تفکیک انشاء عن المنشأ نیست. ایشان میفرماید انشاء که بالاتر از اخبار نمیشود. چگونه که میشود اخبار داد، اخبار عن شیء و لکن لا مطلقا بل علی تقدیر، مثل اینکه میگویم ان جاءَ اللیل یَضْرِبُ زیدٌ، اگر شب بشود زید خواهد زد، خب من اخبار از ضرب زید دادهام یا نه؟ و لکن از ضرب زید مطلقا خبر دادهام یا علی تقدیر دادهام؟ بلااشکال علی تقدیر دادهام که اگر لیل شد آن وقت ضرب محقق میشود. ایشان میفرماید چگونه که إخبار عن شیء و حکایت عن شیء علی تقدیر صحیح است، انشاء شیء هم علی تقدیر صحیح است. میگوید ان متّ فداری مِلک زید، اگر مردم این خانهام مال زید است که همان وصیت تملیکیه است. این انشاء میکند ملکیت دار را برای زید علی تقدیر موتش. چگونه که اخبار علی تقدیر صحیح است، انشاء علی تقدیر هم صحیح است.
کانّ با جواب نقضی مطلب را حل کرد، اشکال این بود که تفکیک انشاء از منشأ میشود اگر بالفعل وجوب نباشد، چونکه انشاء شده و لکن منشأ وجوب نیست. جواب نقضی داد که اگر وجوب موجود بشود فعلا که زید نیامده این تفکیک انشاء عن المنشأ است و چگونه که اخبار عن شیء علی تقدیر صحیح است انشاء شیء علی تقدیر هم صحیح است.
این تمام حرفی است که صاحب الکفایه در کفایه از دعوای اول شیخ که نمیتواند شرط رجوع به هیئت بکند، تمام جواب را اینجور فرموده است.
اینکه مرحوم آخوند فرمود: معانی هیئات کمعانی الحروف نظیر معانی الاسماء یعنی اسماء الاجناس کلیات هستند این قابل مناقشه است و اگر این کلمه ابطال بشود دیگر جواب ایشان فایدهای ندارد. اگر کسی توانست و این هنر را داشت که اثبات کرد که معانی حروف و هیئات مثل معانی اسماء اجناس کلیات نیستند، مطلب ایشان به زمین میخورد و جوابش غیر تام میشود.
ما در معانی حروف گفتیم این مسلک مرحوم آخوند که فرمود: آن معنایی که لفظ الابتداء به او وضع شده است، لفظ مِنْ به عین آن معنا وضع شده است که او ذات ملحوظ است. که لحاظ خارج از موضوعله و مستعملفیه است، لحاظ شرط الاستعمال است. آن ذات ملحوظی که لفظ الابتداء به او وضع شده است و لفظ الابتداء در او استعمال میشود، لفظ مِنْ به عین آن ملحوظ وضع شده است و در عین او استعمال میشود. فقط فرقشان در کیفیت لحاظ است عند الاستعمال، که آنجا هم در معانی حروف فرمود که این هم شرط الوضع است، واضع در وضع کلمه لفظ الابتداء اینجور شرط کرده است که این لفظ ابتداء را وضع کردم به آن ذات ملحوظ که کلی طبیعی است که عند الاستعمال او را مستقلا لحاظ کنید. و در لفظ مِنْ شرط دیگری کرده است با ما، گفته است لفظ مِنْ را به او وضع کردهام و لکن به این شرط که عند الاستعمال او را آلیا لحاظ کنید. بدان جهت فرمود اگر در مواردی که لفظ مِنْ استعمال میشود آنجاها لفظ الابتداء استعمال بشود، این استعمالِ در غیر موضوعله نیست، لفظ را در همان موضوعله خودش استعمال کرده است چونکه یک معنا و یک مستعملفیه است، و لکن به غیر الوضع است یعنی به آن شرطی که واضع کرده بود به آن شرط نیست.
این حرف مرحوم آخوند، حرف درستی نیست، که معنای حرفی با معنای اسمی قطع نظر از لحاظ در مقام استعمال، یک چیز بوده باشند در مقام وضع و در مقام مستعملفیه. گفتیم شاهد قطعی این است که وجدان حاکم است در مواردی که لفظ مِنْ استعمال میشود، لفظ ابتداء را آنجا استعمال کردن غلط است، و در مواردی که لفظ الابتداء استعمال میشود لفظ مِنْ را آنجا انسان استعمال بکند افحش الاغلاط است. جایی که گفته میشود الفضل فی انتهاء الامور لا فی ابتدائها، اینجا کسی بگوید که الفضل الی الامور لا مِنْ الامور، این غلط است، که جای لفظ ابتداء، مِنْ بگذارد، جای لفظ انتهاء، الی بگذارد، این غلط حساب میشود، وجدان حاکم بر این است. کما اینکه در جایی که لفظ من و الی استعمال میشود آنجا لفظ ابتداء و انتهاء استعمال میشود اصل معنای کلام غلط میشود. سرت من البصره الی الکوفه، بگوید سرت ابتداء البصره انتهاء الکوفه، این معنا اصلا معنای کلام غلط است. پس این شاهد وجدانی است که آن چیزی که مِنْ در او استعمال میشود و او که لفظ الی در او استعمال میشود، او غیر از آنی است که لفظ الابتداء و لفظ الانتهاء در او استعمال میشود. مستعملفیهها یکی نیستند، موضوعلهها یکی نیستند.