درس ۵۵۹- ادامه بحث در تقسیمات واجب به واجب مطلق و مشروط

شیخ انصاری می­گوید آنچه در ظواهر برخی عبارات شرعی به نظر می­آید «قید وجوب» (یعنی وجوب مقید یا «واجب مشروط») است، در واقع به حسب «حقیقت مطلب» به مادّه: (وضوع متعلّق کارِ شرعی) برمی­گردد، نه به هیئت وجوب. بنابراین وجوب به صورت مطلق باقی می­ماند (یعنی «وجوب» از حیث صغیه و حکم، مقید، نمی­شود) اما وجود مربوط به آن وجوب (متعلّق مادّه)مشروط یا مقید است.

نتیجه: آنچه مشهور نامیده­اند «واجب مشروط» در معنا و واقع نزد شیخ تبدیل می­شود به «واجب مطلق که وجود متعلق آن مشروطاست» مثال روشن (برای فهمِ فرقِ هیئت و مادّه) عبارت مشهور: «إن جاءک زیدٌ فأکرمه، مشهور می­گوید: این قید (مجئ زید) به صورتِ «هیئت امر» برمی­گردد و بنابراین «وجوب اکرام» مقید به آمدن زید است – یعنی «واجب مشروط» شیخ انصاری می­گوید: از نظر حقیقت مطلب، این قید به مادّه متعلّق اکرام (خود اکرام زید) باز می­گردد؛ یعنی «وجوب اکرام» به صورت کلی و مطلق باقی است، اما وجود مصداق اکرام (یعنی زید حاضر) مشروط است. بنابراین ما با دو حکم رو به رو نیستیم آخوند می­گوید: درست است که «معنای حرفی» آلی است (یعنی برای غیر خودش لحاظ می­شود)، ولی آلیّت و جزئی بودن با قابلیّت تقیید منافاتی ندارد همان گونه که موجودِ جزئی خارجی را می­توان مقیّد به وصفی کرد (مثل: زید عادل، خانه بزرگ)، معنای حرفی هم می­تواند در ضمن لحاظش در ارتباط با غیر، مقید شود. پس مانعی ندارد که هیئتِ «إفعل» هم مقیّد به شرط شود؛ یعنی آخوند صریحاً می­گوید «معنای حرفی بودن هیئت دلیل بر امتناعِ نیست»، از نظر عرفی هم رجوع قید به هیئت ممکن است. آخوند می­گوید: از نظر عرف مخاطب در جمله­هایی مانند «إن جئتنی فأکرم زیداً»، شنونده احساس می­کند که خود الزام به اکرام منوط به آمدن است، نه ذاتِ اکرام پس عرفاً رجوع قید به هیئت (وجوب) قابل فهم و صحیح است، و نیازی نیست مانند شیخ، بگوییم همیشه به مادّه برمی­گردد.

نتیجه آخوند، بنابراین آخوند می­گیرد فالواجب المشروط موجود فی لسان الشارع والعقلاء، ولا مانع من تقیید هیئه الأمر «بالشرط» یعنی، واجب مشروط هم به لحاظ ثبوتی ممکن است (اشکال شیخ وارد نیست و به لحاظ اثباتی (ظهور عرفی) هم در مواردی تحقق دارد.

استاد حرف مرحوم آخوند را قبول نمی­کند در رد یخ انصاری و می­گوید: الفاظ اسماء که یکی از آنها هم لفظ الابتداء و الانتهاء و السؤال و الجواب و النسبه و الخصوصیه است، همه اینها معنای اسماء‌ هستند، ‌این اسماء وضع شده است به عناوین به طوری که یک معنایی که در عرض سایر المعانی است لحاظ می‌‌شود، این الفاظ به ذات آن معنا یعنی به نفس آن معنا، وضع شده­اند، یعنی لحاظ دخیل نیست در موضوع‌له و مستعمل‌فیه، لفظ الابتداء که به معنای شروع کردن است، انتهاء‌ به معنای آخر رساندن است، سؤال که به معنای پرسیدن است، ‌جواب که به معنای پاسخ گفتن است و هکذا النسبه که معنای إسناد دادن است، که معنای اضافه می‌‌شود، ‌اضافه در لغت عرب، این معانی، معانی­ای است که واضع در رعرفی هم لحاظ می­کند، ابتداء را، یعنی شروع کردن را، در عرض آخر قرار می­دهد مثل رساندن یا سؤال کردن، ‌جواب گفتن، این معنا بحیاله لحاظ شده است و لفظ الابتداء به ذات آن ملحوظ وضع شده است. لحاظ نه جزء موضوع‌له است نه جزء مستعمل‌فیه. بدان گفتیم معانی اسماء إخطاریه است. هر لفظی که اطلاق می‌‌شود به او أنه اسم، ‌او اگر گفته بشود یک معنایی خطور می‌‌کند به ذهن. بگویند سؤال معنایش فهمیده می‌‌شود، جواب معنایش فهمیده می‌‌شود، ‌نسبت معنایش فهمیده می‌‌شود. آن کسی که عارف به لغه اللسان است، وقتی که آن لفظی که به او اطلاق اسم الجنس می‌‌کنیم، اگر آن لفظی که به او اسم الجنس اطلاق می‌‌شود گفته بشود یک معنایی در ذهن آن کسی که عارف به لغت است تشریف می‌‌آورد و حاضر می‌‌شود. این معانی اسماء است.

اما حروف اینگونه نیستند، حروف به آن عناوین وضع نشده‌اند، بلکه معنایی که ‌معنایِ مدخولِ حرف است که حرف داخل آن لفظ ذکر شده است، آن لفظ، یک معنایی دارد، این فی، این مِنْ و این اِلٰی، وضع شده است که علامت بوده باشد بر آن خصوصیتی که در آن معنا هست.

مثلا اگر گفتیم فرض بفرمایید زید فی الدار، کلمه فی به یک معنایی، ‌به یک عنوانی از عناوین وضع نشده است، و لکن فی وضع شده است که وقتی که به دار داخل شد در مثلا ‌زید فی الدار، بفهماند که این دار که مدخولش است، این مدخول خصوصیتی دارد که از آن خصوصیت به معنای اسمی تعبیر می‌‌شود، خصوصیت ظرفیت فعلیه. این خصوصیت را که این معنا دارد، ‌یعنی این معنا به حسب خارجش دارد، ‌یعنی دار به حسب خارج، آن خصوصیت ظرفیت فعلیه را دارد. لفظ دار که یک معنایی دارد، ‌فی آن خصوصیت را به معنا می‌‌دهد، ‌به معنای لفظ الدار، و آن معنای لفظ الدار به همان خصوصیت مرآه خارج می شود و خارج را نشان می‌‌دهد. مراد ما از خارج نه عالم عین است، خارج هر شیئی، ‌خارج هر کلامی. مثلا اگر گفتیم الناطق فی الانسان فصل، این الناطق فی الانسان فصل، این فی که داخل شده است به انسان دلالت می‌‌کند بر اینکه این انسانی که هست، (‌این ظرفیت، ‌ظرفیت حقیقیه که نیست)، این انسانی که هست خصوصیتی دارد که این خصوصیت، خصوصیت همان نوع بودن است که با جنس و فصل گفته می‌‌شود که مرکب از جنس و فصل است. آن خصوصیت ظرفیت، ‌ظرفیت و لو ظرفیت مجازیه است، ‌این فی وضع شده است دلالت کند که این معنای لفظ الانسان به حسب خارج، ‌خارجش مقام ماهیت است، این خصوصیت را دارد.

لفظ من وضع شده است که وقتی که داخل به بصره می‌‌شود، لفظ من دلالت می‌‌کند که این بصره معنایش بحسب الخارج خصوصیتی دارد که از آن خصوصیت تعبیر به یک عنوان اسمی می‌‌شود که مبدئیت است که مبدأیت بالسیر. لفظ من به واقع آن خصوصیت علامت است نه به عنوانش. لفظ من علامت واقع آن خصوصیت است که این معنا واقع این خصوصیت را دارد، منتها آن خصوصیت، ‌خصوصیتی است که به او به معنای اسمی هم تعبیر می‌‌شود. حروف اینجور هستند. بدان جهت معانی حروف، الحرف ما دل علی معنی فی غیره (غیر از آن مواردی که انسان یک انس ذهنی دارد، ‌اطلاق بشود معنایی در ذهن خطور نمی‌کند، بدون مدخول ذکر بشود ‌معنایی در ذهن نمی‌آید، ‌یک انس ذهنی هست که این حرف در چه خصوصیت‌هایی و علامت چه خصوصیت‌هایی است) الحرف ما دل علی معنی فی غیره، گفتیم معنایش هم همین است، یعنی حرف دلالت می‌‌کند و ‌علامت است به واقع خصوصیتی که آن خصوصیت در مدخولش است که آن خصوصیت را به مدخول می‌‌دهد. بدان جهت دو جزء کلام هم به همدیگر مرتبط می‌‌شوند. وقتی که گفتیم زیدٌ دار به هم مرتبط نیستند، وقتی که گفتیم زید فی الدار به هم مرتبط می‌‌شوند. چرا؟ وقتی که به دار به معنای او خصوصیت ظرفیتی را داد، ‌خب زید می‌‌شود مظروف، ‌دار می‌‌شود ظرف، کلام به همدیگر مرتبط می‌‌شود.

پس ذاتا معنای فی  قطع نظر از لحاظ، اصل معنای فی نفسه غیر از معنای الظرف است و ‌لفظ معنای مِنْ ‌فی نفسه غیر از معنای لفظ الابتداء است. قطع نظر از لحاظ با هم تغایر ذاتی دارند، مراد از ذاتی یعنی نفسی، قطع نظر از لحاظ، ‌با همدیگر تعدد دارند.

وقتی که اینگونه شد، ‌وقتی که شما این را قبول، ‌این سابقا گذشته است، ‌بنا بر آن حرف معنای حرفی متصف به کلیت و جزئیت نمی‌شود نه معنای حرفی کلی طبیعی است، نه جزئی است، هیچکدام از اینها نیست. چرا؟ برای اینه کلیت مال کل طبیعی است. بیان شد معنای حرفی کلی طبیعی نیست و معنایی است که استقلالا عنوانی است که لحاظ بشود، قابل صدق بر کثیرین باشد، بشود کلی، قابل صدق نباشد بشود جزئی. اصلا این معنای حرفی خودش چیزی نیست بحیاله که ببینیم صدق بر کثیر می‌‌کند یا نمی‌کند. کلیت و جزئیت معنای حرفی تابع کلیت و جزئیت مدخول است، اگر مولا بگوید سر من البصره الی الکوفه، این بله کلی است، ‌به قول مرحوم آخوند از هر جای کوفه خارج بشود سر من البصره الی الکوفه مأموربه حاصل شده است، می‌‌بینید صدق بر کثیرین می‌‌کند. اما اگر من گفتم ؤمسح یدک من قصاص شعرک، مِن گفتم، ‌من قصاص شعرک الی ذقنک مره، یک دفعه دستت را از این قصاص شعر به ذقن بکش، این قابل صدق بر کثیرین نیست.

سرّش به جهت این است که آن کلیت و جزئیت معنای حرفی تابع کلیت و جزئیت مدخولش است، وقتی که مدخول کلی شد، ‌بله این هم صدق بر کثیرین می‌‌کند، مدخول اگر جزئی شد دیگر صدق بر کثیرین ندارد. معنای حرفی بحیاله چیزی نیست. و به عبارت واضحه نظیر آنچه که سابقا قبل از چند روز گذشت که گفتیم در امور انتزاعیه که یک واقع منشأ انتزاع است، ‌یک عنوان انتزاعی است، که آن عنوان انتزاعی، عنوان معنای اسمی است، حرف علامت است به آن واقع خصوصیتی که آن واقع منشأ انتزاع است، نه عنوان خصوصیت، بلکه واقع الخصوصیه که آن واقع خصوصیت منشأ انتزاع است.

پس مرحوم آخوند که می‌‌فرماید معانی حرفی کلی طبیعی است این می‌‌رود به هوا. اگر اینجور بوده باشد که ما می‌‌گوییم و وجدان قطعی من کل شخص حاکم است که حروف مکان اسماء استعمالش غلط است و استعمال اسماء مکان الحروف غلط است. این شاهد قطعی است که مفاد و مدلول اینها دو چیز است و الا اگر یک چیز بود استعمالش غلط نمی‌شد. و این دوئیت را شما اگر تفتیش بکنید تفحص بکنید غیر از این چیزی که عرض کردیم چیز دیگر پیدا نمی‌شود، یعنی ما نتوانستیم پیدا بکنیم. گفتیم وقتی که گفته می‌‌شود زید فی الدار وجدان شاهد است که فی علامت ظرفیت است که این مدخول که دار است این مدخول بحسب الخارج ظرفیت را دارد یعنی منشأ انتزاع عنوان ظرفیت است برای دار و منشأ انتزاع مظروفیت است برای زید. بدان جهت می‌‌گویند زید مظروف است.

معانی حروف فی انفسها نه کلیات هستند نه جزئیات. آن وقت فرمایش مرحوم آخوند باد می‌‌شود می‌‌رود هوا. چونکه حرف ایشان مبتنی بود بر اینکه معنای هیئت یک معنای کلی طبیعی باشد و قابل تقیید بوده باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا