درس ۷۷۴- کسی که با بدن نجس یا لباس نجس نماز خوانده در حالیکه ناسی به موضوع یا جاهل به موضوع بوده
در خصوص کسى که نماز را مىخواند یا ناسى به موضوع است یا جاهل به موضوع، بعض العامه قائل شدهاند و هر دو یکى است فرقى نمىکند آنجا جاهل به موضوع و ناسى الموضوع نمازش صحیح است، یا آن کسى که گفته باطل است مىگوید چه ناسى به موضوع یا جاهل به موضوع نمازش باطل است.
و اما این تسویه مذهب بعض العامه است، این روایت که مىگوید: نسیان کرد، نماز خواند، بعد از نماز خواندن متذکر شد، امام مىفرماید: لا یعید، معنایش این است که این نجاست مانعیت ندارد، نجاست منسیه، ارشاد به این است. آن روایات که امر مىکند به اعاده، اعاده تکلیف مستقلى ندارد، تکلیف همان تکلیف واقعى است که باقى مانده، امتثال نشده است. یا اگر وقت گذشته است، همان تکلیف قضائى است. یعید ارشاد بر این است که نجاست مانعیت داشته است، صلاه و آن صلاه محکوم به بطلان است و فساد است، و تکلیف باقیست و تکلیف ساقط نشده است با توجه به روایات دو نحو است این روایات متعارضین مىشوند، وقتى که متعارضین شدند باید فرض بفرمائید بر اینکه ما آنى که مقتضاى تعارض است اینجا اعمال بکنیم. مقتضاى تعارض در ما نحن فیه چیست؟ التزام است به آن اخبارى که مىگوید باید اعاده بشود. چرا؟ اگر یادتان باشد نظیرش را در اخبار جاهل گفتیم. این اخبارى که وارد شده است ناسى باید اعاده کند اینها داخل سنتند. چونکه متواتر اجمالى هستند، به ضمیمه آن اخبارى که گفتیم نمىشود آنها را حمل به جاهل الحکم کرد. به ضمیمه این مطلقات که آن مطلقات خیلى استها، که آنها را نمیشود به جاهل به حکم همهاش را حمل کرد، این روایات را به ضمیمه آنها، آنها سنت هستند و این روایت که مىگوید ایمان ندارد، روایتى است معارض با سنت، معارض با ظاهر سنت. اگر جمع عرفى داشت با ظاهر سنت عیبى ندارد، ولکنه معارض است با سنت. گفتیم جمع عرفى نیست در ما نحن فیه. چونکه خبر صحیح سنت را هم تقیید مىکند، تخصیص مىزند، سنت بالاتر از کتاب نیست که خبر واحد او را تخصیص و تقیید مىزند. چونکه جمع عرفى نیست این روایت عدم اعاده معارض با سنت است و اعتبارى ندارد.
و من هنا شیخ قدس الله نفسه الشریف در تهذیب فرموده است بر اینکه اما خبر ابو العلاء شاذ است، خبر شاذ است، یعنى آن خبر که اعاده را دارد مشهور است. مشهور به معناى لغوى است. یعنى آنها قطعا بعضىها از امام علیه السلام صادر شده است، داخل سنت است. این یک وجه.
وجه دیگر این است که نه، اگر کسى گفت من قطع ندارم که یکى از آن روایاتى که اعاده ندارد ازمعصوم (ع) صادر شده، بدان جهت ادعى مىکند روایات عدم اعاده آنها داخل سنت هستند بلا تردید. خوب مىگوئیم خیلى خوب، دو تا روایت متعارضتین هستند، دو تا روایت متعارضتین هستند، یکى موافق با عامه، یکى مخالف با عامه. ما موظف هستیم مخالف با عامه را که وجوب الاعاده و القضاء است او را بگیریم.
اینکه گفتیم موارد احکام وضعیه جمع عرفى نیست، امر به استحباب حمل کردن خصوصا در صورتى که روایت مخالف با امر وضعى باشد امر وضعى که آن روایت اعاده را روایات را مثل که موافق عامه است لغو مىکند این موارد جمع عرفى نیست. علاوه بر آن قاعده، در ما نحن فیه یک خصوصیتى هم هست که آن خصوصیت موجب میشود اخبار آمره را به استحباب نمیشود عمل کرد. آن خصوصیت چیست؟ کلامى است که امام علیه السلام در موثقه سماعه فرموده است. آن موثقه سماعه است. در موثقه سماعه است که اعاده کند عقوبتا للنسیانه. خوب اگر مستحب باشد این عقوبت نمىشود که. نماز شب مگر عقوبت است! عقوبت در صورتى مىشود که اعاده واجب بشود، بدان جهت این طائفتین متعارضتین هستند.
این روایات که مىگوید اعاده کن حمل بکنیم به استحباب که بگوئیم اعاده مستحب است ممکن نیست. چونکه بعض از این روایات که مىگفت اعاده بشود، او اباء دارد از اینکه حمل بر استحباب بشود. مثل موثقه سماعه. «عَنِ الرَّجُلِ یَرَى بِثَوْبِهِ الدَّمَ فَیَنْسَى أَنْ یَغْسِلَهُ حَتَّى یُصَلِّیَ قَالَ یُعِیدُ صَلَاتَهُ» صلاتش را اعاده مىکند. «کَیْ یَهْتَمَّ بِالشَّیْءِ إِذَا کَانَ فِی ثَوْبِهِ عُقُوبَهً لِنِسْیَانِهِ» نجس در ثوبش شد یعنى در شىء خارجى نشد اهتمام بکند. «عقوبه لنسیانه». عرض کردیم «عقوبه لنسیانه» با استحباب نمىسازد. استحباب عقوبت نیست، خصوصا بر اینکه تفصیل داده است بین نسیان و جهل. نمىشود این را حمل بر استحباب کرد چونکه ظاهر بعضى از روایات این بود که در جاهل هم مستحب است. «قُلْتُ فَکَیْفَ یَصْنَعُ مَنْ لَمْ یَعْلَمْ أَ یُعِیدُ حِینَ یَرْفَعُهُ قَالَ لَا وَ لَکِنْ یَسْتَأْنِفُ» آن کسى که اصلا نمىدانسته نجاست را. نه اینکه مىدانسته یادش رفته است، «عن الرجل یرى فى ثوبه الدم فینسى. قلت فکیف یصنع من لم یعلم»، کسى که اصلا نمىداند. «ایعید» نمازش را آنهم باید اعاده کند. «حین یرفع» آن وقتى که نجس را برمیدارد، یعنى مىشورد ثوبش را، صلاتش را هم باید اعاده کند تا الان. این در صورت جهل، اعاده نیست. «ولکن یستأنفه». ولکن صلاه در ثوب طاهر را از سر بگیرد. یعنى شروع بکند، یستأنف شروع کند، یعنى ثوبش را تا در ثوب طاهر بخواند وقتى که فهمید.
پس این موثقه را نمىشود حمل بر استحباب کرد. خوب این طایفتین متعارضتین مىشوند. بسا اوقات گفته شده است این صحیحه ابى العلاء تنها نیست. باز ما دلیل داریم که اگر نسیان نجاست شد اعاده آن صلاه فى الوقت و قضایش خارج از وقت لزومى ندارد. بدان جهت این روایات داله بر اعاده را باید حمل بر استحباب کرد. بگوئید: ببینیم چه دلیل دیگرى غیر از این صحیحه ابى العلاء دارند؟ سه دلیل ذکر کردهاند. یکى حدیث رفع النسیان. رفع عن امتی تسعه، یکى هم نسیان است. نسیان مرفوع است. معناى اینکه شخص صلاه را در ثوب نجس خوانده است و نجاست ثوب را نسیان کرده است این نجاست مرفوع است. کَاَنْ لم یکن است. بدان جهت این صلاتش صلاه صحیح مىشود. این یک دلیل.
دلیل دیگر حدیث لا تعاد است. حدیث لا تعاد مىگوید لا تعاد الصلاه الّا من خمس. که یکى از لا تعاد طهور بود که گفتیم از مراد طهارت از حدث است. از غیر خمسه اعاده نمیشود. وقتى که غیر الخمسه فرض بفرمائید عن عذر، چونکه نسیان قدر متیقنش است ترک شد. یکى هم در ذیل این حدیث لا تعاد که دلیل سوم در بعضى روایات بود که و لا ینقض السنه على الفریضه. انسان اگر اخلال به سنت رساند در صلاتش و فریضه در او اخلال نباشد، آن صلاه باطل نمیشود. التشهد سنت، و القرائت سنت، طهارت خبثیه هم که اثبات کردیم سنت است، اعتبارش در صلاه به سنت ثابت شده است.
تفاوت رفع در نسیان و در مالا یعلمون
استاد به مناسبت اشاره مىکند به این مطلب که رفع در نسیان، رفع واقعى است. قیاس به رفع عن امتی ما لا یعلمون نمیشود. در ما لا یعلمون رفع، رفع ظاهرى است. چونکه اگر شارع ما لا یعلم را یعنى آن تکلیفى که نمىدانیم او را بر ما وضع مىکرد آن تکلیف هست. جعل شده، اگر او را بر ما وضع مىکرد عند الجهل رفع نمىکرد وضع آن تکلیف به امر به احتیاط بود که مىگفت احتمال این تکلیف را دادید یا احتمال وجوب یا حرمت فعلى را باید احتیاط کنید. «رفع عن امتی ما لا یعلمون» تکلیفى را که نمىدانید او مرفوع است، معنایش این است که وضع نشده است، وضع می شد امر به احتیاط مىشد. یعنى امر به احتیاط نشده است. این معناى رفع عن امتی ما لا یعلمون است. اما نسیان مرفوع است، نسیان مرفوع از چیزى که یادمان رفته است که او مرفوع است، مثل اینکه فرض بفرمائید شخصى آبى بود غصبى بود، حوض، حوض غصبى است، زمینش مال مردم است، غصب کردهاند، آب ریختهاند. من غاصب نبودهام، حسینیه درست کردهاند، اما یادم رفته بود که اینجا غصب است، رفتم وضو گرفتم. یا آنجا نماز خواندم. رفع عن امتی النسیان یعنى آن غصبى که یاد رفته است او مرفوع است. یعنى حرمتش مرفوع است. حرمت برداشته میشود. یعنى معلوم میشود که حرمت، به این غصبِ مُنْسىّ جعل نشده در شریعت. انسان حرمت فعلى یادش رفته بود که این فعل حرام است. اصلا در ذهنش نبود که پوشیدن طلا بر مرد حرام است انگشتر طلا را براى زنش، انگشتر طلا مىگیرد از آن زرگر، و امتحان مىکند در انگشت خود که اندازه انگشت زنش است. موضوع را مىدانست که این ذهب است و پوشید ولکن یادش رفته بود که حرام است. این حرمت برداشته شد از این شخص. یعنى فعل حرام مرتکب نشده است.
و اما در موضوعات مثل آن که یادش رفته بود این حسینیه غصب است رفت آنجا نماز خواند، وضو گرفت، رَفْع، در آنجا باز رَفْعِ به حکم است. چون که موضوع که قابل رفع نیست. معناى رفع الموضوع یعنى حکمش برداشت شود. نتیجه، تخصیص، در ادله حرمت الغصب است. کشف مىکنیم که شارع به این طور غصب منسى جعل حرمت نکرده است. رفع عن الامه النسیان، مثل رفع عن اضطرار است. چگونه مىگوییم اگر بر فعلى عنوان اضطرار منطبق بشود آن تکلیفى که لولا این اضطرار این فعل داشت، برداشته مىشود، در رفع عن الامه نسیان هم همین گونه است. در جایى که نسیان متعلق به فعل بشود. نمىدانست که این غصب است، نماز خواندن در اینجا، وضو گرفتن در اینجا غصب است، آن فعلى که لو لا این نسیان حرام بود، وضو گرفتن و صلاه تصرف در مال غیر بود، حرام بود، رفع آن حرمتش برداشته شده است. مثل رفع الاضطرار. با اضطرار رفع النسیان یک فرق دارد. آن فرقش این است که در موارد رفع الاضطرار فقط متعلق اضطرار که اضطرار به او طریان مىکند، فعل است. فعل است که انسان مضطر به او مىشود. ترک است، مراد از فعل اعم از فعل و ترک. ترک است که مضطر مىشود. به خلاف النسیان. چون که نسیان انسان، نسیانش هم به فعل متعلق مىشود، آن فعلى که براى خودش وجوب حرمت دارد هم متعلق بر حکم کلى و جعل کلى مىشود که اضطرار به او طریان نمىکند. به آن حکم کلى که در شریعت جعل شده است که بر مرد حرام است لبس الذهب این معنا بر این که ناسى مىشود. یادش مىرود. فرق اضطرار و نسیان این است. اینگونه که شد، آنى را که لولا النسیان تکلیفى داشت در موارد افعال، یا آن حکمى که او را ناسى هست، آن حکم کلى را، او برداشته شده است.