درس ۷۷۸- نسبت مابین صحیحه علی بن مهزیار با روایات سابقه که تفصیل دادند عموم و خصوص من وجه است
یک حرف دیگر هم بگویم، و آن حرف دیگر را نگفته نگذرم اینجا و آن این است که این صحیحه على ابن مهزیار کبرایى که در ذیلش دارد«أَنَّ الرَّجُلَ إِذَا کَانَ ثَوْبُهُ نَجِساً لَمْ یُعِدِ الصَّلَاهَ إِلَّا مَا کَانَ فِی وَقْتٍ » ممکن است بگوییم بر این که این ما بین این روایت و ما بین این آن روایاتى که تفصیل داد که اگر بداند نجاست ثوب را، نجاست ثوب را بداند باید اعاده کند. نداند اعاده نیست. آن روایات مفصلهاى که هست آن روایات مفصله و این روایت نسبتشان عموم خصوص من وجه است. ممکن است کسى ادعا کند این روایت با آن روایات دیگر که مىگفت اگر بداند نجس را، یعنى موضوع را اعاده لازم است. اعاده یعنى فى الوقت، قضا خارج الوقت و اگر جاهل بوده باشد اعاده لازم نیست، یعنى لا فى الوقت و لا فى خارج الوقت نسبت ما بین آن روایات و این روایت عموم و خصوص من وجه است. چرا؟
و آن روایات از یک جهت خصوصیت داد، خصوصیتش این است که جاهل بوده باشد به نجاست. آن جاهل به نجاست لا فى خارج الوقت و لا فى داخل الوقت اعاده ندارد. در آن جاهل فى الوقت این صحیحه معارضه مىکند با فقرهاى که مىگوید جاهل اعاده نمىخواهد. چون که آن روایات مىگوید جاهل در وقت اعاده ندارد به اطلاق مىگوید. چه داخل وقت متذکر بشود چه در خارج وقت. به اطلاق مىگوید بر این که جاهل اعاده ندارد. جاهل متذکر فى الوقت این روایت به اطلاق مىگوید که اعاده دارد. در این معارضه مىکند. در عالم هم معارضه مىکند. آن عالمى که ناسى است. آن روایات از حیث این که قبلا نجاست را مىدانست از این حیث خاص هستند. این شخص اگر بعد نجاست را ملتفت شد باید اعاده کند داخل الوقت، خارج الوقت از این حیث مطلقا. من حیث داخل الوقت و خارج الوقت.
با آنها هم نسبت من خصوص من وجه است. بدان جهت نمىشود به این روایتى که معارضه دارد با آنها در عموم خصوص من وجه که یک موردش هم ناسى است، در آن روایات دو فقره است کسى که نمىداند نجاست را قبل از صلات. نماز خواند آن نماز اعاده ندارد. چه در داخل وقت بداند آن نجاست را چه در خارج وقت. این یک فقره است. آن فقره دیگر این است که اگر قبلا مىداند، قبل از صلاه نجاست را. بعد از صلاه بعد ما صلى متذکر شد آن اعاده دارد چه در داخل وقت و چه در خارج وقت متذکر بشود. کلام در این فقره است. آن روایات از حیث این که قبلا مىدانست، آن روایات خاص است. بعد متذکر شد چه داخل وقت، چه خارج وقت، قضا ندارد این از حیث مطلق هستند. این روایت عکس آنها است. از این که در خارج وقت متذکر شده است ملتفت شده است از این حیث خاص است. و اما از حیث این که ناسى بود یا جاهل بود مطلق است این روایت. بدان جهت نسبت عموم خصوص من وجه است. بدان جهت تعارض مىکنند در آن اعادهاش همین طور است. با آن ادله جاهل معارضه مىکنند بالعموم و خصوص من وجه. بدان جهت در ما نحن فیه این شاهد جمع نمىتواند بشود. برمىگردیم به ادله اطلاقات اشتراط که اشتراط طهارت الثوب در بدن شرط است و مقتضاى آنها این است که باید تدارک بشود. ناسى تدارک کند بالاعاده و القضا.
اگر کسى این حرفها را قبول نداشته باشد لا اشکال بر این که قضا احوط است. براى شخص ناسى که متذکر شده است در خارج الوقت قضا، لو لم یکن الاقوی، لا اشکال بر این که احوط است. یک کلامى این صحیحه على ابن مهزیار بود که دلالت مىکرد در خارج وقت قضا نیست. یک روایتى هم در باب نسیان الاستنجاء وارد است که شخصى استنجاء را فراموش کرده. استنجاء یادش رفت بعد آمد و وضو گرفت و نماز خواند. آن نماز چه طور است؟ ببینید روایت دومى است در وسایل در باب ده از احکام الخلوه. و «شیخ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْحَسَنِ وَ الْحَسَنِ بْنِعَلِیٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ. این موسى ابن الحسنى که هست از اجلاّ است. حسن ابن على هم ظاهرا حسن ابن على عبد الله مغیره است. عن احمد ابن هلال توثیق ندارد. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الرَّجُلِ یَتَوَضَّأُ وَ یَنْسَى أَنْ یَغْسِلَ ذَکَرَهُ- وَ قَدْ بَالَ فَقَالَ یَغْسِلُ ذَکَرَهُ وَ لَا یُعِیدُ الصَّلَاهَ». صلاه را اعاده نمىکند. روایت دیگر هم اینگونه است که روایت موثقه عماربن موسی است و باسناد الشیخ عن سعد ابن عبد الله عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ. حماد عثمان از اجلا است. عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى ساباتى، روایت به واسطه عمار موثقه است. «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا نَسِیَ أَنْ یَسْتَنْجِیَ مِنَ الْغَائِطِ- حَتَّى یُصَلِّیَ لَمْ یُعِدِ الصَّلَاهَ». صلاتش را اعاده نمىکند. به این روایات استدلال کردهاند. این روایات عرض کردم بر این که، این روایتى که در ما نحن فیه هست دو تا جواب دارد. یک جوابش این است که اینها خودش معارض هستند. در باب استنجاء روایتین دیگرى هست که باید غَسل کند موضع الاستنجاء را و صلاه را اعاده کند. این اولا معارض است. و ثانیا بر این که احکام استنجاء مبنى بر تخفیف و تسهیل است. آسان گرفته است شارع باب نجاست در باب استنجاء. ممکن است آنجا همین گونه باشد کسى ملتزم بشود که نسیان الاستنجاء موجب بطلان صلاه نمىشود. چون که در استنجاء جهل نمىشود. چون که خودش رفته است این کار را کرده است. جهل به آن استنجاء معنا ندارد. نسیان الاستنجاء مىشود و غالبا هم اتفاق مىافتد چون در آن زمان لوله کشى نبود، شارع تخفیفى داده است که نماز را اگر کسى خواند اعاده نمىخواهد. شاهد بر این اطلاقش است. نه در وقت و نه در خارج الوقت. ممکن است کسى ملتزم بشود. هر حکمى که در باب الاستنجاء اشد شد در غیر باب استنجا هم ثابت مىشود و اما عکسش اینجور نیست. و اما حکم خفیفى و حکم اخفى در باب استنجاء ثابت شد تعدى با جاهاى دیگر نمىشود کرد. از حکم اشد تعدى مىشود. چون که شارع در موضعى در مورد استنجاء که مبنى بر تخفیف است این حکم اشد را جعل کرده است پس در سایر نجاسات هم هست.
و اما اگر فرض کنید حکم خفیفى در باب الاستنجاء ثابت شد از این تعدى بکنیم که این حکم خفیف در نجاست بدن از سایر النجاسات یا در نجاست ثوب به سایر النجاسات سابقا نمىشود تعدى کرد. مقام از مقامهایى است که نمىشود تعدى کرد. آن وقت مىماند مطلبى که در مسأله سابقا عرض کردم که ایشان مىفرماید اگر ناسى نجاست نماز خواند، آن نمازش را باید اعاده کند مطلقا. مطلقا چه بعد از صلاه متذکر بشود، داخل الوقت او خارج الوقت یا این که در اثناء الصلاه متذکر بشود. در اثناء صلاه هم که متذکر شد تطهیر و آن تبدیل ممکن بوده باشد یا ممکن نبوده باشد معنایش این است. در اثناء متذکر شد ولکن آب هست اینجا مىتواند بشوید آن وقتى که متذکر شد. این فایده ندارد این شستن. نماز باطل است. چرا؟ سرّش این است آن وقتى که اصلا نمىدانست نجاست را قبل از صلات. بعد در اثناء صلاه مىفهمید که این نجاست از اول در صلاه بوده است، نماز گفتیم باطل است. گذشت مسألهاش. جاهل اگر بداند که این نجاست سابق بر صلاه بود باید اعاده کند. خوب وقتى که این شخصى ناسى بشود در ناسى هم همین نجاست در سابق بوده است. ناسى نجاست بوده است. قبل از صلاه بوده است و علم هم داشته است. علم به نجاست که تخفیف نمىآورد. جاهل نمازش باطل بود. این ناسى به طریق اولى نمازش باطل است. در جاهل که گفتیم بشوید آن جاهلى که احتمال مىدهد بعد از صلاه افتاده است این نجس و اما اگر بداند قبل از صلاه بود آن صلاتش باطل است. مضافاً بر این که روایتى هم هست، حکمش همین است. یکى از آن روایات در استنجاء وارد است. حکم ثقیل است، الان قاعدهاش را عرض کردم. شخصى در اثناء الصلاه متذکر شد که استنجاء نکرده است.
صحیحه على ابن جعفر است روایت چهارمى است در باب ده از احکام الخلوه و باسناد الشیخ «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ» ، سندش صحیح است «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ» موسى ابن القاسم بجلى است که احمد ابن محمد ابن عیسى از او نقل مىکند از اجلا است. «عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع» این از سندهاى مکرر است در تهذیب. دارد بر این که «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ ذَکَرَ وَ هُوَ فِی صَلَاتِهِ- أَنَّهُ لَمْ یَسْتَنْجِ مِنَ الْخَلَاءِ» خلاء که رفته است آنجا آن کار تطهیر را نکرده است. «قَالَ یَنْصَرِفُ وَ یَسْتَنْجِی مِنَ الْخَلَاءِ- وَ یُعِیدُ »صلاتش را اعاده کند.
این حکم ثقیل وقتى که در استنجاء ثابت شد در غیر الاستنجاء به طریق اولى ثابت مىشود. معلوم شد دیگر فرق بین دو تا مورد که آنجا گفتیم از استنجاء تعددى نمىشود. اینجا مىگوییم از استنجاء تعدی به جاهاى دیگر مىکنیم. چون که حکم ثقیل است. یک روایتى هم که حضرات مىگفتند صحیحه عبد الله ابن سنان که گفتیم این را ابن ادریس در مستطرفات نقل کرده است سند ندارد این صحیحه نمىشود در آن صحیحه به اصطلاح اینها و آنى که ما عرض کردیم که صحیحه نیست در آنجا هم این طور بود که اگر دم را در اثناء صلاه ببیند، آن جا امام علیه السلام فرمود: روایت این است: «قال: وَ إِنْ کُنْتَ رَأَیْتَهُ قَبْلَ أَنْ تُصَلِّیَ فَلَمْ تَغْسِلْهُ ثُمَّ رَأَیْتَهُ بَعْدُ وَ أَنْتَ فِی صَلَاتِکَ فَانْصَرِفْ فَاغْسِلْهُ وَ أَعِدْ صَلَاتَکَ» نشستى، نسیان کردى. ثم رأیته بعد و انت فى صلاتک که نسیان بود که تذکر در اثنا شد، «فانصرف فاغسله و اعد صلاتک». صلاتت را هم اعاده بکن. این روایت مؤید است ولو گفتیم من حیث السند تمام نیست. و یک چیزى را صاحب عروه نگفته است در مسأله. نه بعد متعرض شده است نه در اینجا گفته است. آنجایى است که ناسى در اثناء ملتفت بشود ولکن وقت، وقت ضیق است. اگر بخواهد برگردد بشوید، وقت تمام مىشود. این را نگفته است. اینجا بود که سابقا گفتیم که اطلاق این را نمىگیرد. اطلاق همانهایى است که خودش گفته است. ضیق الوقت را نمىگیرد. در ضیق الوقت باید همین طور تمام بکند. همان حرفهایى که در جاهل به نجاست که در اثناء ملتفت شد که این نجس از اول بود که نمازش باطل است گفتیم در ضیق وقت آنجا فرمود ولکن در ضیق الوقت آنجا تمام مىکند نماز را. همان حرف اینجا هم مىآید. لعل بر این که چون که قبلا گفته است دیگر اینجا متعرض نشد. ولکن ینبغی بر این که اینجا این نکته را متذکر مىشد که اگر ضیق الوقت بوده باشد یتمها، ناسى تمام مىکند. چون که در ضیق وقت قبلا هم بداند که نجس است، باید با همان ثوب نجس نمار بخواند.