درس ۷۸۷- دلیل بر اینکه اگر شخص لباسش نجس بود اما نمیتواند لباس نجس را در بیاورد

صحیحه زراره

آنى که در مقام ممکن است ادعا بشود که اطلاق است یکى صحیحه زراره است؛ که صحیحه زراره وارد شده است در باب نه، در ابواب احکام الخلوه آنجا روایت اولى است، «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا صَلَاهَ إِلَّا بِطَهُورٍ» صلاتى نیست مگر به طهور. اگر این مقدار بود مى‏گفتیم این طهور، طهور از حدث است. ولکن ذیل دارد. «وَ یُجْزِیکَ مِنَ الِاسْتِنْجَاءِ ثَلَاثَهُ أَحْجَارٍ- بِذَلِکَ جَرَتِ السُّنَّهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص، وَ أَمَّا الْبَوْلُ فَإِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ غَسْلِهِ». این ذیل قرینه است که مراد از طهور در ما نحن فیه اعم از طهارت از حدث و خبث است. چون که معترض استنجاء است ممکن است این یک حکم آخرى باشد غیر از او. این احتمالش هست ولکن ظاهر به قرینه این که پشت سر این کلام ذکر کرده است معلوم مى‏شود که امام علیه السلام مى‏فرماید باید طهارت از خبث هم داشته باشیم. منتهى در آن استنجاء از غائط، سه سنگ تو را پاک مى‏کند. اما بول اینجور نیست، مثل عامه نگاه به حرف آنها نکن که آنها سر آن را به دیوار مى‏کشند و مى‏گویند پاک است. فلابد من غَسله، او باید شسته بشود. این تعرض به این ذیل قرینه است که مراد از طهور اعم از طهارت حدث و خبث است این اطلاق. اگر آن روایات نبود که در ثوب نجس بخواند که مثل صحیحه عبد الرحمن ابن ابى عبد الله نبود، مقتضاى این بود وقتى که متمکن از طهارت ثوب نباشد از طهارت خبث صلاه ساقط بشود. یکى این اطلاق است. این اطلاق ما قبول مى‏کنیم که فرضا قبول کردیم که طهور به معنا طهارت از حدث و خبث است. ولکن طهارت از خبث بدن نه ثوب. این اطلاق در ناحیه طهارت خبث بدن است. بدان جهت یک شاهدى مى‏گویم و آن شاهد این است که از این شخص پرسیده مى‏شود، اگر ما روایتى نداشتیم که ثوب در صلاه باید پاک باشد، روایت دیگر نبود، فقط منحصر به این صحیحه بود. از این صحیحه استفاده مى‏شد که ثوب باید پاک بشود. چه جورى که استفاده نمى‏شود مکان باید پاک بشود همین طور هم استفاده نمى‏شود که ثوب پاک بشود. آنى که استفاده مى‏شود و یجزیک من الاستنجاء ثلاثه احجار و امّا البول فلابد من غسله (یعنى مخرج البول) این طهارت بدن است، ربطى به طهارت ثوب ندارد. پس این یکى رفت. ماند آن دیگرى که مفهوم اخبارى است که وارد شده است در آن البسه‏اى که لا تتم صلاه فیه است، نمى‏شود به تنهایى بر او نماز خواند. یعنى ساتر عورتین نیست، مثل عرقچین، جوراب که نمى‏شود با او نماز خواند. نماز با او تمام نمى‏شود آنجا فرموده‏اند: که فلا بأس بنجاست. اگر ما لا تتم الصلاه فىه باشد نجاستش عیبى ندارد در صلات. مفهومش این است که اگر ما تتم الصلاه فیه باشد مثل ما نحن فیه که ثوب است ساتر عورت است او باید پاک باشد. خوب مى‏گوییم درست، قبول کردیم آن اخبار هست، مفهومش هم این است، اما مفهوم اطلاق ندارد. این را سابقا در آن مفهوم اخبار کر گفتیم. که الماء اذا بلغ قدر کرٍ لا ینجسه شى‏ء مفهومش این است که ماء قلیل نجس مى‏شود. هر ماء قلیلى. اما کى نجس مى‏شود؟ آن وقتى که وارد بشود بر نجس، یا نجس به این وارد بشود، گفتیم اطلاق ندارد این روایت. فقط مفهوم همان ایجاب جزئى مى‏شود که همان نقیض و سالبه کلیه‏اى است که در منطوق ذکر شده است. مفهوم نقیض آن منطوق است و مفهوم سالبه جزئیه، کلیه مى‏شود.

 خوب مفهومش این است که ما لا تتم فیه الصلاه نجس باشد لا بأس. مفهومش این است که ما تمم باید پاک باشد اما کى؟ اطلاقى ندارد. این هم برود.

صحیحه علی بن مهزیار

باقى ماند و لعله العمده این صحیحه‏اى که صحیحه على ابن مهزیار است. که به این صحیحه على ابن مهزیار مى‏شود کسى تمسک بکند که نه، همان اطلاقى که مى‏خواستید دارد. آن چیست؟ در صحیحه على ابن مهزیار، جلد دوم است. باب سى و هشتم است و روایت، روایت دومى است و باسناد الشیخ عن على ابن مهزیار و باسناده عن على ابن ابن مهزیار، آنجا دارد بر این که در آن روایت دارد که «إِذَا‌ أَصَابَ ثَوْبَکَ خَمْرٌ أَوْ نَبِیذٌ یَعْنِی الْمُسْکِرَ فَاغْسِلْهُ إِنْ عَرَفْتَ مَوْضِعَهُ وَ إِنْ لَمْ تَعْرِفْ مَوْضِعَهُ فَاغْسِلْهُ کُلَّهُ». به این کار نداریم اطلاق این است «وَ إِنْ صَلَّیْتَ فِیهِ فَأَعِدْ صَلَاتَکَ». اگر در ثوبى که خمر و نبیذ به او اصابت کرده است نماز خواندى، نمازت را اعاده کن. ولو در حال اضطرار خوانده باشى. آن فایده‏اى ندارد. این ارشاد بر این است که آن نماز باطل است. این معناى اطلاق شرطیت است. که نماز در او نماز نیست قهرا تکلیف ساقط نمى‏شود. امر به اعاده هم عیبى ندارد. چونکه بعدا متمکن میشود قضاء واجب است یا در وقت متمکن شد، اعاده واجب است.

 این روایت مى‏گوید بر اینکه عمده این است اگر حرفى دارید این­جا فکر کنید که اطلاق تمام است یا نه. و ان صلیت فیه اعد صلاتک. اگر در او نماز خواندى نمازت را اعاده بکن. این است. آیا اطلاق در این تمام است یا تمام نیست؟ عرض مى‏کنم تمام نیست. این روایت به قرینه ما سبقش مال جاهل بالحکم است که انسان نمى‏دانست. چونکه از امام علیه السلام مى‏فرماید سؤال مى‏کند چکار کنیم؟ به ما نقل شده است که خمر نجس نیست و ثوبت هم اصابت کرد نجس نیست، نماز بخوان. این سائل خودش مى‏دانست که طهارت ثوب و بدن شرط است. این را خودش مى‏دانست. مى‏گوید، على ابن مهزیار، این شخص جلیل، مى‏دانست که طهارت ثوب و بدن شرط است. مى‏گفت اما چکار کنیم، یک روایتى از جدت وارد شده، زراره نقل کرده است که اگر خمر به ثوبت اصابت کرد باید بشورى و نماز هم نمى‏توانى بخوانى. همین روایت که او گفته است که زراره نقل کرده است که عرفت موضعه فاغسله و لم تعرف و اغسله کله و ان صلیت فیه فاعد صلوتک. نمى‏دانیم به این گوش بدهیم یا یک روایت دیگر که می­گوید لباس نجس نمی­شود خمر پاک است تنها نمی­شود خورد نتیجه‏اش این است که نماز هم مى‏توانى در آن ثوب اتیان بکنى. این شخص جاهل به نجاست مفروض این است که جاهل به نجاست خمر بود، مى‏دانست که صلاه مشروط است به طهارت ثوب. امام (علیه السلام) به این شخص مى‏گوید و ان صلیت در ثوبى که خمر اصابت کرده، اعاده کن قضا کن، یعنى این جهل به حکم که جهل به نجاست خمر داشتى، این جهل به حکم، اگر موجب شده است که نمازى خواندى، باید اعاده بکنى. این غیر فرض ماست، در ما نحن فیه شخص مضطر است به لبس نجس، اضطرار موجب شده است. شاهد دیگر روایاتى داریم که شخصى علم پیدا کرد به نجاست ثوب، بعد یادش رفت، فصلى فیه، باید اعاده کند. کسى به آن روایات تمسک کرده است به اطلاق آنها گفته است آن ناسى که اگر نسیان هم نمى‏کرد نمى‏توانست لباسش را بشورد، او هم اعاده کند. آخر ناسى دو نحو است. ناسى است که اگر یادش مى‏آمد مى‏شست و نماز مى‏خواند.

یک ناسى است که اگر یادش هم مى‏آمد نمى‏توانست بشورد، چونکه هوا سرد است نمى‏تواند بکند از بدنش یا آب نیست. کسى چه جور که به اطلاق آنها تمسک نکرده است، چونکه آن روایات بعد از فراغت از شرطیت طهارت ناظر به حکم ناسى هستند. آن ناسى که نسیانش موجب شده صلاه را در ثوب نجس خوانده، نه اضطرارش موجب شده، نسیانش موجب شده، او را مى‏گوید، این روایت هم مال آن جایى است که جهل به حکم موجب شده است که صلاه را در ثوب نجس خوانده است، در ثوبى که اصابه خمر. این خارج از فرض کلام ماست، این شامل ما نحن فیه که شخص مضطر است به ترک تطهیر الثوب چونکه آب ندارد یا نمى‏تواند از بدنش بیرون کند، این را نمى‏گیرد. اِطلاقی در ادله­ی اشتراط نیست.

 و اما نتیجه این نیست که اگر اطلاق نبود، آن روایات متقدمه ادله هم نبود، مى‏گفتیم: نماز را در همین ثوب اتیان کند، این را نمى‏توانستیم بگوئیم. اگر روایات متقدمه نبود. چرا نمى‏توانستیم بگوئیم؟ یک خصوصیتى در مقام است که فکر باید کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا