درس ۷۸۹- دو پاسخ به تقریب استدلال به اطلاق موثقه عمار در مسله
دو پاسخ به تقریب استدلال به اطلاق مؤثقه عمار در مسأله
از این استدلال دو تا جواب است. یک جواب که جواب دومى است، جواب صحیح و متینى است، هیچ قابل مناقشه نیست و اما جواب اول قابل مناقشه است.
جواب نخست
و اما جواب اول که قابل مناقشه است ممکن است کسى در او مناقشه بکند جواب اول این است که این روایت مربوط به ما نحن فیه نیست. چرا؟ ما نحن فیه این بود که در تمام الوقت متمکن از ثوب طاهر نبود. چون که متمکن از ثوب طاهر نبود و متمکن از صلاه العرات هم نبود که فرض ما این است، در او بحث مىکنیم. در این صورت گفتیم: که صلاه را در ثوب نجس بخواند و گفتیم قضا نیست.
آنى که این روایت مىگوید، روایت جایى را میگوید که اضطرار در تمام الوقت هم اگر داشته باشد متمکن از نزع بود. یعنى مىتوانست صلاه را عاریا بخواند. روایت آن صورت را میگیرد. چرا؟ به قرینه این که فرض شده است در سؤال بر این که «أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ لَیْسَ عَلَیْهِ إِلَّا ثَوْبٌ وَ لَا تَحِلُّ الصَّلَاهُ فِیهِ وَ لَیْسَ یَجِدُ مَاءً یَغْسِلُهُ». سائل مىگوید آب ندارد که بشوید. خوب معنایش این است که یعنى اگر آب داشت مىتوانست آن را بشوید. خوب عادتا اینجور مىشود، ثوبى را که انسان مىشوید او را از بدنش درمىآورد مىشوید، مىگذارد خشک بشود بعد مىپوشد. ولو خشک، خشک نشود. خوب این فترت مىخواهد. این فترت، فترهاى است که انسان مىتواند صلاه در این عاریا بخواند. اصلا ثوب را بیاندازد بیرون، آب ندارد. چون که آب ندارد در همین فترت (یک فاصله زمانی) است، ثوب را بیاندازد کنار، صلاه را عاریا بخواند. و دو روایت قبلا نقل شد که لا یقدر على غسله، بر غسلش قادر نیست، او هر دو را در برمیگرفت یعنی قادر بر غسلش نیست چون که آب ندارد، یا نمىتواند از بدنش ثوب را از سرما دربیاورد. لکن در روایت موثقه عمار قید شده است «و لیس یجد ماء یغسله»، ظاهر قید سائل این است که یعنى اگر آب داشت مىشست. و ثوبش را از بدنش بیرون مىآورد و مىشست آن وقت مىپوشید. پس متمکن هست در این صورت فرض بفرمایید که صلاه را عاریا بخواند. این خارج از کلام ما مىشود. در صورتى که متمکن است انسان را در ثوب نجس بخواند این روایت میگوید: بعد باید اعاده کند. این چه مربوط به ما نحن فیه است؟! ما نحن فیه در جایى است که نتواند ثوب را از بدنش دربیاورد. اللهم کسى مناقشه کند بگوید نه این روایت، اطلاق دارد. چون که غسل همیشه موقوف نیست که انسان ثوب را از بدنش دربیاورد. خصوصا آن ثوبى که عربها مىپوشند که همان دشداشه مىگویند (پیراهن بلند). او اگر یک جایى از آن نجس شد از آن طرف پایین که بول به او خورد مثلا یا منى اصابت کرد. یک قطره منى اصابت کرد، یا قطره دم اصابت کرد. و لا تحل الصلاه فیه، این شستن این نزع نمىخواهد که. نه هوا خیلى سرد است این را از بدنش نمىتواند دربیاورد. همان یک تکه را مىتواند در بدنش بشوید.
این روایت آن صورت را هم مىگیرد. چون که این صورت را هم مىگیرد، پس ما نحن فیه را هم مىگیرد. که ما نحن فیه این است که نمىتواند از بدنش نزع کند و صلاه را در آن ثوب خواند باید اعاده کند. این مناقشه هست. این بدان جهت این جواب اول این مناقشه را دارد که این شامل مىشود ما نحن فیه را هم، بعضى صور ما نحن فیه را که مىتوانست ثوبش را در بدنش بشوید.
جواب دوم
اما جواب ثانى که دیگر آن جواب، جوابى، مناقشهاى ندارد. همه باید تسلیم بشوند، دستها را بلند کنند بگویند بله، کلام صحیح است. آن جواب این است که در این روایت فرض شده است که یتَمم ویُصلى. این شخص صلاتش را با تیمم اتیان کرده است. ما بعضى روایاتى داریم که امام (علیه السلام) فرموده است کسى که، یعنى مقتضاى اطلاق آن روایات این است. امام (علیه السلام) فرموده است کسى که نمازش را با تیمم خواند بعد که واجد آب شد آن صلاه را اعاده کند. حمل به استحباب شده است. به قرینه روایاتى که تحدید و تقیید به اجزاء شده است که در خارج وقت قضا کند. کسى در وقت فاقد ماء بود، صلاه را مع تیمم خواند، مقتضاى بعضى روایات این است که بعد الوقت هم اگر آب پیدا کرد صلاتش را اعاده کند. آن روایات محمول است بالاستحباب بالضروره. چون که به صراحت اخبارى که تصریح کرده است اجزاء صلات. خوب احتمال مىدهیم، یعنى ظاهرش این است ولکن من الظاهر نباشد محتمل است این تیمم کرده است بعد از تیمم واجد آب شده است این هم از آن روایات است که صلاتش را قضا کند که محمول به استحباب است. این ربطى به مسئلتنا ندارد. این شخص با وضو نماز خوانده است، با وضوء صحیح. ولکن در ثوب نجس نماز خوانده است اضطرارا و نمىتوانست عاریا نماز بخواند. این صلاتش فى ما بعد قضا ندارد. پس این که صلاه قضا ندارد این مسلم است و هیچ جاى خدشهاى نیست در صورتى که اضطرار در تمام الوقت بوده باشد. او قضایش لازم نیست. این مسأله تیمم که رسید یک مسألهاى را بگویم در ما نحن فیه که در ما نحن فیه مشکل گشا است. اگر در باب تیمم اضطرار در تمام وقت داشته باشد و صلاتش را با تیمم بخواند گفتیم آن صلاه مجزى است به صراحت الاخبار و آنى که دلالت مىکند به اعاده باید حمل به استحباب بشود. بله اگر تمام شد دلالت این اخبار و سند این اخبار باید حمل بشود به استحباب. و اما آن کسى که فاقد الماء است در بعض الوقت ولکن در بعض وقت آخر واجد است. اول وقت فاقد الماء بود نمىتوانست وضو و غسل بکند. بعد در آخر وقت آب پیدا شد.
این در ما نحن فیه واجد الماء شد باید اعاده صلاه کند، در وقتش اعاده صلاتش را بکند. این جاى کلامى نیست. یعنى نباید جاى کلام بشود. ممکن است بعضىها گفتهاند: که اعاده لازم نیست. ولکن نباید جاى کلام بشود، نمازش را باید اعاده بکند. چرا باید اعاده بکند؟ براى این که ظاهر ادله اضطرار، اضطرار در تمام الوقت است. چون که آن که مأمور به اختیارى است صرف وجود صلاه است مع الوضو او الغسل بین الحدین. یعنى اول الوقت و آخر الوقت. شارع بین حدین صرف وجود صلاه ظهر و صرف وجود صلاه عصر را مىخواهد به چه چیز؟ به این که با وضو و غسل بشود. کسى که در آخر وقت آب دارد به این صرف الوجود قادر است.
ظاهر ادلهاى که مىگوید من لم یتمکن على الوضو او الغسل، تیمم کند ظاهرش این است که با آن صرف الوجود قادر نیست. ظاهرش این است در تمام اوامر اضطرارى این است، من لم یتمکن من القیام آن وقت یصلى جالسا، یعنى در مجموع الوقت لا یتمکن. ولکن یک شخصى است که اول وقت متمکن به قیام نیست. چون که در اول وقت ضعف دارد. همیشه اول ظهر ضعف مىگیرد. ولکن آخر ظهر یک خرده مىخورد و مىخوابد نه سر حال مىآید. این دیگر نمىتواند اول ظهر بخواند. این که علما در باب سلس البول و امثال ذلک مىگویند اگر فترت باشد که در آن فترت فترتی از او بول خارج نمىشود آن وقت نمازش را باید در آن فترت بخواند، و اگر فترت نداشته باشد همان چیز را برمىدارد که گفتیم وضو بگیرد نماز بخواند. این که فطرهاى نداشته باشد اینها از کجا درآمده است این قیود؟ این همان ظاهر ادله اضطرار است. که این صلاه من به السلس یا من به الصلاه اضطرارى است. آن کسى که متمکن است صلاتش را با طهارت ثوب و با وضو اتیان بکند و بول از او خارج نشود او به صرف الوجود قادر است. او باید آن صرف الوجود را اتیان بکند. این ادله اضطراریه ظاهرشان این است کسى که آن صرف الوجود را نمىتواند. خوب ظاهر ادله تیمم هم این است، آن کسى که آن صرف الوجود مع الوضو و الغسل، ظاهرش این است، دلیل خاص بر خلاف شد، عیبى ندارد. ظاهر ادله این است که، ظاهر اولى این است که متمکن از صرف الوجود نشود. خوب کسى که در بعضى وقت مضطر بود و در بعضى وقت، آخر وقت واجد الماء بود این اصل تیممش مشروع نبود.
بله، اگر در اول وقت متمکن نیست، مىداند آخر وقت متمکن خواهد شد او نمىتواند اول وقت تیمم کند و نمازش را اتیان بکند. چون که مىداند مکلف به این صلاه با تیمم نیست. و اما کسى که اول وقت فاقد الماء است. آب ندارد متمکن از وضو و غسل نیست احتمال مىدهد تا آخر وقت هم همین طور باشد. نه او مىتواند تیمم بکند به استصحاب فقد الماء و عدم تمکن الماء الى آخر الوقت. اما مىتواند تیمم بکند به استصحاب عدم تمکن نمازش را بخواند. اما بعد در آخر وقت اگر آب پیدا نشد که کشف مىشود مکلف به صلاه مع التیمم از اول اتیان کرده است. و اما کشف شد که صلاه آب پیدا کرد کشف مىشود مکلف به صلاه مع التیمم نبود، نمازش هم باطل است، باید او را اعاده کند. اینجا حدیث لا تعاد به درد نمىخورد. که بگویید نه آن کسى که احتمال مىداشت اضطرارش باقى بماند الى آخر الوقت این نمازش مجزى است. چرا؟ چون که لا تعاد الصلاه مىگوید: آن کسى که عن عذر خللى در صلاتش اتیان بکند معذور است. این هم به استصحاب بقاء که عذر است خلل اتیان کرده است. این را کسى نمىتواند بگوید. چرا نمىتواند بگوید؟ چون که طهارت از حدث از خمس است که تعاد الصلاه منه على الاطلاق. لا تعاد الصلاه الاّ من خمس. یکى از آن خمس طهور است. یعنى همان طهارت از حدث است که قدر متیقنش یا ظهورش او است، این به طهارت از حدث خلل رسانده است. ولو مع العذر خلل برساند نمازش باطل است. بدان جهت متیمم آن کسى که محدث بود و تیمم، ثم وجد الماء در این صورت صلاتش را اعاده کند. بدان جهت این موثقه عمار که این داخل وقت را هم مىگیرد نسبت به داخل الوقت اخذ به ظهورش مىکنیم. حمل به استحباب نمىشود. چون که تیمم کرده بود و لیس یجد ماء یغسل به، با آن ثوب نماز خوانده بود بعد آب پیدا کرد در داخل الوقت باید او را بشوید ثوبش را، چون که الان متمکن از غسل است و وضو بگیرد و نمازش را اعاده کند چون که مکلف به آن صلاه نبود، طهارت، طهارت على الاطلاق شرط است.