درس ۶ – فرق بین جامع ذاتی و جامع عنوانی

نسبت به مسائل هر علمی هر مسئله‌ای یک غرضی دارد که مسئله فاعل مرفوع غرضش غیر از مفعول منصوب است، لذا در این صورت باید یک جامع اعتباری که از او تعبیر به واحد عنوانی تعبیر می‌شود در نظر گرفت.

مثل اینکه می‌گوییم، الموجود تحت هذه القبه، هم بر حرف زدن من منطبق است، هم بر جالس تحت قبه شما، جلوس شما هم موجود تحت هذه القبه است، تکلم من هم تحت هذه القبه ‌است. و حال آن‌که ما بین تکلم و ما بین من که جوهر هستم تکلم عرض است که جامع ذاتی نیست. فقط جامعش عنوانی است که موجود تحت هذه القبه است. اینها که تحت القبه هستند متعددات هستند. جامع ذاتی ندارند. جامع عنوانی دارند. اینها که تحت قبه هستند وجودات کثیره هستند به اینها یک عنوان منطبق می‌شود، این افراد تحت قبه یک عنوان بر آنها صدق می‌کند و آن تمکن افراد تحت قبه در مقابل خطاء نکنند و مراد خود را برسانند این عنوان واحد عنوانی است.

وقتی که غرض ما در علوم واحد عنوانی شد اینجا جای قاعده الواحد لایصدر الا عن واحد نیست. چونکه در ما‌نحن‌فیه فرض می‌شود آن تمکنی که از علم به مسأله الفاعل مرفوع حاصل می‌شود، از مسأله المفعول منصوب حاصل نمی‌شود. هر یک از مسائل در علم محمول خاص دارند و موضوع خاص دارند، علم به آن محمول خاص نسبت به این موضوع خاص این تمکن خاص را ایجاد می‌کند که انسان اگر او را رعایت بکند فاعل را مثلاً غلط نخواند. پس این مجموع اینها از اینها تعبیر می‌شود بر اینکه انسان ‌تمکن دارد حفظ کند لسانش را از خطاء در مقال.

پس وقتی که این نحو شد آن الواحد لا یصدر الا عن واحد در جایی است که دو شیئی بوده باشند و هر یک از دو شیء به حقیقت واحد موجود می‌شود، در هر حال هر یک از مسائل هر علمی یک غرض حاصل می‌شود که از مسئله دیگر حاصل نمی‌شود، اگر زید تیر بزند به قلب عمرو، عمرو می‌میرد، وهکذا اگر عمرو را بردارند در آتش بیندازند، باز می‌سوزد و می‌میرد. این موت عمرو که امر واحدی هست به دو نحو حاصل می‌شود، باید با همدیگر یک سنخیتی داشته باشند، ‌یک جامعی داشته باشند که حقیقتا مؤثر در این شیء واحد آن جامع بوده باشد. این قاعده اگر تمام بشود در آن واحد حقیقی که شیئی واحد نوعی است حقیقتا، ‌حقیقت واحده است که صادر می‌شود از اشیاء متعدده آن حقیقت واحده، کشف می‌کند که ما بین آن اشیاء یک جامعی هست که آن جامع مؤثر است. اگر تمام بشود، در مانحن فیه هم تمام می‌شود.

این قاعده الواحد را که در مقام تأسیس کرده‌اند، تأسی‌شان از اهل معقول است. اینها به این قاعده خواستند بگویند که صادر از مبدأ اعلی که ذات باری تعالی است شیء واحد است. چونکه ایشان واحد هستند و خودشان هم وحدت شخصی است، بسیط من جمیع الجهات است، صادر از او هم باید واحد بشود. آنها در واحدی که هست در واحد شخصی بسیط من جمیع الجهات گفته‌اند که ترکیبی در او نیست. آنجا این قاعده را گفته‌اند.

اما اولا آنجا هم این قاعده درست نیست. چرا؟ چونکه این قاعده اگر تمام بشود که ان شاء ‌الله بحث طلب و اراده اگر رسیدیم مسأله را بحث می‌کنیم، ‌این در فاعلِ بالاضطرار است در آن علت و معلول است، نه در فاعل فعلی که سوق به اراده است و فاعل قصد آن را دارد مثل تیر زدن برای کشتن حیوان که مسبوق به اراده است بالاختیار و الاراده. ما ملتزم هستیم که اراده‌ای که در مبدأ اعلی و در ذات باری هست، این اراده از صفات ذات نیست خلافا للفلاسفه که آنها از صفات ذات می‌دانند. اراده از صفات افعال است، در ذات باری اراده‌ای نیست بعد اراده می‌کند. کما اینکه امام (علیه السلام) در آن روایات بیان فرموده است. در فاعل بالاراده ، فاعل بالاراده دو تا فعل موجود می‌کند که اصلا دو تا فعل با همدیگر ربطی ندارند، ‌جامع ذاتی ندارند. پس خلق خداوند، ‌آنی را که خدا خلق کرده است، ‌صادر از او واحد بوده است، نه، ‌متعدد را خلق کرده است فاعل بالاختیار است، در عرض هم خلق کرده است. هیچ منافاتی ندارد.

این قاعده در فاعل بالاراده نیست. در فاعل بالاضطرار است.

در فاعل بالاضطرار هم اگر تمام بشود در آن جایی است که فاعل بالاضطرار شخصی بوده باشد بسیط من جمیع الجهات بوده باشد، ‌آن شیء اگر واحد بسیط من جمیع الجهات شد، أُفرض لایصدر منه الا الواحد و أُفرض بر اینکه لایصدر خود آن بسیط هم الا عن واحد.

و ثانیا: اگر هم تمام بشود، البته ‌تمام نیست این‌ها، ‌عرض می‌کنم، ‌چرا؟ برای اینکه ما بالوجدان می‌بینیم یک حقیقت واحده از دو شیء صادر می‌شود، ما بین اینها اصلا جامع ذاتی ممکن نیست، فلاسفه هم نمی‌توانند جامع ذاتی درست کنند. أُفرض بر اینکه انسان بدنش گرم می‌شود، بدنش گرم می‌شود به چه چیز؟ ‌تاره ‌گرم می‌شود به واسطه دویدن، می‌دود بدنش گرم می‌شود. و اخری فرض کنید بدنش گرم می‌شود چونکه تب می‌کند. حرارت بدن حقیقت واحده است و لکن از دو شیء به وجود آمده. ما بین تب کردن و دویدن چه جامعی است. او از یک مقوله است آن هم از یک مقوله دیگر است. چونکه آن حرارت یک حصه از حرارت است این هم یک مرتبه‌ای از حرارت است. این صادر می‌شود این مرتبه از این ‌و آن مرتبه هم از او، ‌بدون اینکه ما بین‌شان جامعی بوده باشد.

بله، ‌این قاعده اگر قبول بشود در واحد شخصی است که بسیط من جمیع الجهات است، ‌خودش هم فاعل بالاضطرار است، آنجا بله، می‌گوییم از این یک چیز صادر می‌شود و این هم اگر صادر بشود از یک چیز صادر می‌شود. اگر دو شیء هم جمع شدند و این صادر شد کشف می‌شود که این دو شیء بذلک الجامع تاثیر می‌کند.

و اما در جایی که واحد بالنوع بوده باشد که آن مقول بالتشکیک است آن نوع، یا جامع، ‌جامع عنوانی بوده باشد که اصلا وحدت‌شان عنوانی است، آنجاها جای این قاعده نیست. غرض در علوم واحد عنوانی است.

پس مرحوم آخوند نظرش نمی‌تواند به این قاعده بشود. و این قاعده مورد هم ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا