جلسه ۵۲۲- ادامه بحث اقسام اجزاء و اینکه قول به اجزاء ملازمه با تصویب دارد یا نه
بسم الله الرحمن الرحیم
اجزائی که ادعىٰ شد این اجزاء به این معنىٰ احتیاج به دلیل خاص دارد. و لکن از دلیل خاص این گونه استفاده میشود که این یک ملاکی دارد که آن ملاک وافی به ملاک واقع نیست و ملاک واقع فوت شده است، قابل استیفاء نیست، این را از دلیل میفهمیم، و الا ما علم غیب که نداریم. چگونه از دلیل میفهمیم؟
عرض کردیم که در روایات این است که اگر جاهل به آیه تقصیر بوده باشد و نمازش را تمام بخواند امام فرمود صلاتش تمام است اعاده نمیخواهد.از این استفاده میشود که صلاه تمامیتش تمام است، تمامیت عبادت ملاک میخواهد، معلوم میشود که یک مقدار ملاک دارد این صلاه.چرا یک مقدار از ملاک را دارد؟ چرا تمام ملاک راندارد؟ به جهت اینکه مشهور ملتزم شدهاند،(این امر مسلّمی نیست) این مسافر با وجود اینکه اعاده بر او لازم نیست و قضاء بر او لازم نیست، معاقب است به ترک صلاه القصر، به مخالف تکلیف صلاه قصری معاقب است. این دو تا را هم که پیش هم میگذاریم، معلوم میشود که ملاک واقع تفویت شده است و قابل استیفاء نیست،چون که اگر قابل استیفاء بشود وقت است اعاده کند نماز را. و اگر ملاک این صلاه تمام، هم عدل بوده باشد با ملاک صلاه القصر، دیگر عقاب ندارد، میشود واجب تخییری، یکی را اتیان کرده است. اینکه وجوب القصر عزیمت است کما اینکه امام(ع)خودش فرموده است و مقتضایش این است که آن مکلفی که یاد نگرفته و صلاه قصر را نخوانده است در سفرش، مقصر است و معاقب است، چونکه تقصیر مسافر در سفر به نحو عزیمت است لا الرخصه، او را اگر منضم کردید به اینکه امام(ع)میفرماید صلاتش تمام است، این نتیجهاش این میشود که یک مقدار از مصلحت دارد، روی آن ملاک صلاتش صحیح است و معاقب بر واقع است چونکه ملاک واقع دیگر استیفاء نمیشود. در روایت هم به همین اشارهای هست، چون که در روایت دارد که قصر هدیه من الله علی العباد، خداوند این دو رکعت را برای مسافر هدیه کرده است، این شخص اگر صلاه را تمام خوانده،قصر را دوباره واجب باشد،این هدیه نمیشود دیگر،دو نماز میشود. روی این حساب چونکه این رد هدیه را کرده است و حکم قصر را مخالفت کرده است معاقب است و لکن مع ذلک عملش صحیح است. مسئله جهر فی موضع الاخفات و اخفات فی موضع الجهر هم این گونه است.
گفتیم ربما نه، اصلاً ان فعل ملاک ندارد،مع ذلک ملاک که ندارد اعاده واجب نیست بعد از کشف واقع،چه مورد، مورد اعتقاد باشد، چه مورد اماره و اصل بوده باشد، لازم نیست اعاده.چرا؟ چونکه این فعل با آن فعل در ملاک تزاحم دارند، این نمیگذارد مصلحتش استیفاء بشود به امر شارع.
به نظر ما اینگونه اجزاء ملازمه با تصویب ندارد. چرا؟ برای اینکه تصویب این بود که در حال قیام الاماره، در حال اقتضاء الاصل، حکم واقعی توهما بوجوب القصر تمام میخواند، حکم واقعی او وجوب القصر است حتی در آن حال،بدان جهت به آن تکلیف هم عقاب میشود که چرا مخالفت کردی؟ این حکم واقعی تغییر پیدا نکرده است. منتها اگر این معتقد خودش را اتیان کرد یا مدلول اماره و اصل را اتیان کرد، حکم واقعی آن وقت سقوط پیدا میکند، چونکه دیگر امتثالش ممکن نیست. چون که امتثال حکم واقعی ممکن نیست دیگر سقوط پیدا میکند، در مانحنفیه تصویب نیست. تصویب آن بود که در ظرف قیام اماره یا اقتضاء الاصل،حکم واقعی تغییر و تبدل در او بوده باشد. این قسم از اجزائی که، اجزاء به معنای تزاحم در استیفاء ملاک از او تعبیر میشود، اجزاء این مورد اگر یک جایی ملتزم بشویم کما اینکه در مثل اتمام فی موضع القصر جهلا أو الاخفات فی موضع الجهر أو الجهر فی موضع الاخفات ما هم ملتزم شدهایم، این تصویب نیست، مبتلا به تصویب نشدهایم. تصویب معنایش این است که در ظرفی که اماره و اصل قائم است بر خلاف الواقع، حکم واقعی تغییر پیدا بکند.
این هم نکته ثانیهای بود که عرض کردم.
این کسی که صلاه تمام را موضع القصر اتیان کرده است این در حال اتیان القصری که هست حکم واقعی اش تمام است، چونکه شارع به تمام امر نکرده از مسافر، چون که صلاه،تمام ملاک تام را ندارد، بعض الملاک را دارد. … روایت که امام علیه السلام میفرماید آن کسی که نماز را تمام خوانده تمت صلاته استفاده میشود بر اینکه صلاه تمام ملاک دارد چونکه عبادت است از مسافر، عبادت ملاک میخواهد صحتش، امر که ندارد، باید ملاک داشته باشد تا صحیح بشود.
برگردیم به آن ور قضیه که این تمام ملاک را ندارد. میگوییم تمام ملاک را ندارد سرّش عبارت از این است که امام(ع)در صحیحه زراره فرمود: قصر عزیمت است، رخصت نیست، قصر عزیمت است یعنی مکلف معینا برایش واجب است که باید قصر را بیاورد و بما اینکه آن واجب تعیینی را این مکلف اتیان نکرده است معاقب بر مخالفت اوست.
پس وقتی که او را به این منضم کردیم، دو تاییش را، این خوانده میشود، که این مقداری از ملاک دارد به آن اعتبار،صحیح است و آن تکلیف واقعی هم سر جایش باقی است چونکه عزیمت است،مصلحتش عدل نیست با مصلحت او، مع ذلک چونکه عزیمت است و وجوبش تعیینی است، منتها وجوب تعیینی را به این فعل اسقاط کرده است از خودش، چونکه بقیهاش قابل استیفاء نیست، رد هدیه الله کرده است.
و عرض کردیم در مانحنفیه از این تعبیر صحت صلاه، تمت استفاده شده است بر اینکه این مأتیبه ملاک دارد. ربما نه، تدارک لازم نمیشود واجب واقعی را، آنجا فعلی را که به اعتقاد وجوب اتیان کرده است، معاقب بر واقع هست و آن عملی را هم که اتیان کرده او مجزی است یعنی مسقط تکلیف واقعی است، چونکه بعد از اتیان او ملاک قابل استیفاء نیست.
[سؤال: … جواب:] عرض میکنم این را مرحوم آخوند چند دفعه در آن امر به شی نهی از ضد فرموده است که متلازمین مقدمیت ندارند، و لکن یکی وقتی که موجود شد و ملازم با عدم المأموربه شد، ازاله نجاست از مسجد مبغوضیت ندارد و لکن با مأموربه جمع نمیشود. فرق نمیکند که عملی که ذی صلاح است با خود مأموربه آخر جمع نشود یا با ملاک او جمع نشود، فرقی نمیکند. پس علی هذا الاساس، نکته ثانیهای که باقی مانده بود