جلسه ۵۲۴- مقدمه واجب و تحریر محل نزاع
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث واقع میشود ان شاء الله در مقدمه الواجب.
مقدمه واجب
تحریر محل نزاع
الکلام فی مقدمه الواجبات است.
صاحب الکفایه ؟ره؟میفرماید: مبحوث فیه در مقام ملازمه هست ما بین ایجاب ذیالمقدمه و ایجاب مقدمته. بعد از اینکه بیان کردیم وجوب که یکی از احکام است و داخل افعال مولا است که مولا این وجوب و این حکم را ایجاد میکند، کلام این است: آیا ملازمهای هست ما بین اینکه مولا وجوب را اعتبار میکند روی فعلی که از آن فعل تعبیر میکنیم به ذیالمقدمه ممکن است بر اینکه تفکیک کند و وجوب را روی مقدمه آن شیء اعتبار نکند؟ یعنی آنی را که مولا جعل میکند فقط وجوب واحد بوده باشد که آن حکم واحد اعتبار شده است و متعلق شده است به ذیالمقدمه بدون اینکه این مولا اعتبار بکند وجوب آخر را روی مقدمه آن شیء که نتیجتا تفکیک است ما بین الوجوبین، ذیالمقدمه وجوبش محقق شده است بدون اینکه برای مقدمه یک وجوب مولوی باشد. یا اینکه این انفکاک امر محال است، استحاله عقلی دارد؟ اگر مولا بر ذیالمقدمه وجوب را اعتبار کرد، لامحاله باید همین مولا وجوب آخر را روی مقدمه آن شیء اعتبار کند، این امر قهری است، عقلا تفکیک و انفکاک ما بین الوجوبین امر غیر ممکن است.
به این بیانی که عرض کردم معلوم شد بر شما که محل نزاع در مقام در وجوب مولوی است. یعنی آن مولایی که اعمال کرده است ولایتش را و وجوبی را متعلق کرده است بر ذیالمقدمه و اعتبار کرده است وجوب را روی ذیالمقدمه، این مولا ممکن است عقلا که وجوب آخر را روی مقدمه آن شیء اعتبار نکند، فقط یک وجوب مولوی جعل کند، این ممکن است؟ یا اینکه این لابد منه است و همین مولایی که وجوب را اعتبار کرده است روی ذیالمقدمه باید وجوب آخر مولوی را اعتبار بکند روی مقدمه آن شیء؟
کلام در ملازمه ما بین الوجوبین که این وجوبین هر دو مولوی بوده باشند و الا الی یومنا هذا، شاید تا قیام قیامت هم این گونه بوده باشد، کسی شک ندارد که مولا اگر به شیئی امر بکند، عقل میگوید باید مقدمه آن شیء را بیاوری، چون که امتثال ذیالمقدمه بدون اتیان مقدمه آن شیء نمیشود. کلام ما در مقدمه الواجب است، در مقدمه الوجوب نیست کما سیأتی ان شاء الله. بدان جهت وقتی که شارع به شیئی امر کرد، عقل میگوید این حکم را باید امتثال بکنی این وجوب را، امتثالش به این میشود که مقدمه آن شیء را باید بیاوری. این لزوم و لابدیت عقلیه که عقل در مقام امتثال تکلیف که باید امتثال بکند عقل میگوید لابد هستی مقدمهاش را بیاور در این احدی از عقلاء شک نکرده است. کلام در مقام در وجوب مولوی است، یعنی مولایی که حکمی را روی ذیالمقدمه برده است و وجوب را روی مقدمه اعتبار کرده است همین مولا ممکن است عقلا به همین اکتفاء کند و وجوبی را روی مقدمه این شیء اعتبار نکند، به جوری که لایکون فی الواقعه الا وجوب واحد، یا اینکه این ممکن نیست و لامحاله مولا وجوبی را که بر ذیالمقدمه اعتبار کرد باید وجوب آخری را روی مقدمه آن شیء اعتبار کند، حکم آخر را که حکم مولوی است، او را هم روی به عنوان مقدمه جعل کند وجوب آخر را.
میبینید! ما بین دو تا ایجاب اگر باشد ملازمه است، مقدمیت نیست که یکی از وجوبها علت بشود آن دیگری معلول بشود، اینجور نیست. هر دو وجوب هر دو فعل مولا است. هم جعل الوجوب به صلاه فعل مولا است هم جعل وجوب روی وضوء و تحصیل ساتر و غیر ذلک من المقدمات آن هم فعل مولا است. این دو تا وجوب ارتباطی با هم ندارند الا التلازم اگر ارتباط داشته باشند. که ما بین دو تا فعل مولا که یکی ایجاب ذیالمقدمه است و دیگری ایجاب مقدمه است تلازم است. این مقدمیت، علیت و معلولیت، چه علیت و معلولیت تامه باشد چه ناقصه بوده باشد ما بین متعلقها هست، ما بین ذیالمقدمه و مقدمه است، ما بین فعل واجب و مقدمته هست. ترتب علت و معلولی، سبب یا مسببی، شرط یا مشروطی به آن نحوی که خواهیم گفت این ارتباط در ناحیه متعلق وجوبها هست، اما در ناحیه خود وجوبها، علیت، ترتب و سببیتی در بین نیست؛ هر دو فعل مولا است. و مولا هر فعلی را که موجود میکند لابد مولا آن فعلی را که موجود میکند که فعل اختیاری مولا است، آن فعل را لحاظ میکند مصلحتش را و صلاحش را، بعد از اینکه لحاظ کرد، اراده میکند جعل الوجوب را.از اینجا متوجه باشید. مولا اراده فعل عبد نمیکند کما ذکرنا که اراده تکوینی مولا است. اراده تکوینی مولا به فعل خودش متعلق میشود که عبارت از جعل الحکم است. فعل الحکم فعل اختیاری مولا است، اراده میکند جعل حکم را. کلام این است: مولا که اراده کرد و جعل حکم کرد روی ذیالمقدمه، این ملازمه دارد که مولا جعل کند حکم آخر و وجوب آخر را یعنی فعل آخری را هم موجود بکند و حکم آخری را هم اعتبار بکند روی مقدمهاش؟ آیا این تلازم هست یا تلازم نیست؟
شما وقتی که اینی که خدمت شما عرض کردم در صفحه ذهن تان لحاظش کردید میگویید که این خیلی حرف بی ربطی است. چرا؟ برای اینکه ربما اصلا مولا وجوب را اعتبار میکند روی ذیالمقدمه و وجوب را بر ذیالمقدمه جعل میکند، اصلا مولا ملتفت نیست که این فعلی که به او امر کرده است این یک مقدمهای دارد، آن مقدمهاش اصلا مولا خودش ملتفت نیست به او فضلا از اینکه مولا به آن مقدمه جعل وجوب بکند. مولا عرفی را شما ملاحظه بفرمایید. در موالی عرفیه ربما مولا از عبدش کاری را میخواهد، میگوید این کار را تو باید انجام بدهی، خود مولا اقرار میکند که این کار را به چه چیز باید انجام بدهی من نمیدانم و اما خود این فعل را که ذیالمقدمه است از تو میخواهم. پس ربما آن آمری که ذیالمقدمه را ایجاب میکند و ذیالمقدمه را میخواهد، ربما ملتفت به مقدمهاش نمیشود فضلا از اینکه آن مقدمه را بگوییم که نه، باید واجب هم بکند، چون که اصلا ملتفت به مقدمه نمیشود تا مقدمهاش را واجب بکند.
بدان جهت مراد ما و مراد این علماء که میگویند ملازمه هست مثلا ما بین ایجاب ذیالمقدمه و ایجاب مقدمته، مراد و لو ایجاب مولوی مقدمه است و لکن ایجاب تفصیلی مرادشان نیست، که مولا وقتی که ایجاب میکند و وجوب را اعتبار میکند روی ذیالمقدمه چگونه که ذیالمقدمه وجوبش تفصیلی است و لحاظ میکند و اعتبار میکند طلب را روی ذیالمقدمه، همینجور هم طلب دیگر را لحاظ میکند و انشاء میکند و اعتبار میکند روی مقدمه. این مراد علماء نیست. این حرف سخیفی است. و دلیلش هم این است که مولا بعضا، (البته موالی عرفیه)، مولا غافل میشود عند الامر به فعلی از مقدمه آن فعل که مقدمه او چیست تا امر بکند. پس مراد از وجوب مولوی که او را اعتبار میکند مولا روی مقدمه وجوب مولوی ارتکازی است نه تفصیلی.
شما ملاحظه بفرمایید! علماء در رسائل عملیه مینویسند که در عبادات که قصد معتبر است قصد ارتکازی کافی است، قصد تفصیلی لازم نیست، لازم نیست انسان وقتی که نماز ظهر میخواند، در ذهنش حاضر کند صلاه الظهر را و اراده کند و لو گفته نمیخواهد، اراده کند که من این صلاه الظهر را اتیان میکنم، این معتبر نیست در صحت صلاه الظهر. این قصد تفصیلی که در ذهنش حاضر کند یعنی در ذاکرهاش بیاورد صلاه الظهر را و قصد کند که من این صلاه الظهر را اتیان میکنم این لازم نیست. موقعی که انسان غسل جنابت میکند لازم نیست که در ذاکرهاش بیاورد که بله من جنب هستم غسل جنابت هست من او را دارم اتیان میکنم. این معتبر نیست در صحت غسل. قصد ارتکازی کافی است. قصد ارتکازی معنایش این است که و لو فعلا در ذاکرهاش نیاید صورت این فعل، و لکن طوری باشد که اگر بپرسند از او که چه کار داری میکنی، میگوید شب جنب شده بودم غسل میکنم یا میگوید که وضوء میگیرم یا میگوید صلاه الظهر میخوانم. که این ارتکازی که اگر به قوه ذاکرهاش بیاید، میگوید او را که این است که این فعل را دارم اتیان میکنم. این معنا در صحت عبادت کافی است.
خب شما از این داستان بخوانید بقیهاش را! حکم هم یکی از افعال مولا است. چگونه وضوء، غسل، صلاه افعال ماست، افعالی هستند که عناوین قصدیه هستند، صلات، وضوء، غسل که اینها باید قصد بکند، حکم هم فعل مولا است و فعل قصدی است. انشاء میخواهد.باید قصد کند، امر انشائی مقومش قصد است. حکم مثل سایر افعال است، چگونه سایر الافعال در آنها قصد تفصیلی نمیخواهد، قصد ارتکازی کافی است در تحقق آن افعال، حکم هم همینجور است، در تحقق او قصد این معنا که قصد ارتکازی است کافی است. اگر به نحوی که مولا را ملتفت بکنند به این فعلی که تو امر کردی له مقدمهٌ کذا، میگوید لأوجبته ایضا، آن فعل آخر را که مقدمه است او را هم واجب کردم.
بسم الله الرحمن الرحیم