جلسه ۵۲۹- تقسیمات مقدمه به مقدمات داخلیه و خارجیه
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم آخوند در کفایه شروع فرموده است به ذکر اموری که ازجمله انها بحث مقدمه واجب بود ذکر شد والان شروع میکند به تقسیمات مقدمه
مقدمه داخلیه و خارجیه
امر ثانی در تقسیمات مقدمه است.ایشان در کفایه تقسیم میکند مقدمه را به مقدمه داخلیه و به مقدمه خارجیه. یعنی تاره ما یطلق علیه المقدمه او داخل است در آن طبیعتی که به آن طبیعت شارع امر کرده است و وجوب نفسی به او متعلق شده است. مثل اینکه فرض کنید شارع وقتی که أمرنا بالصلاه، آن تکبیره الاحرام، قرائت حمد، رکوع، سجدتین، اینها داخل این طبیعت هستند. وقتی که شارع ما را امر کرده است به وضوء گرفتن، غسل الوجه داخل این طبیعت است چونکه وضوء عبارت از غسل الوجه و الیدین و مسح الرأس و الرجلین است. کانّ این أجزاء که مقدمه داخلیه میشود و اسمشان را أجزاء میگویند، این اجزاء همان مقدمهای هستند که آن طبیعت ماموربها متألف از این شده است، از این شیء و شیء آخر.
و مقدمه خارجیه عکس این است، در مقدمه خارجیه آن چیزی که یطلق علیه المقدمه او خارج از آن طبیعت است. آن طبیعت، خارج از او است. منتها آن طبیعت موجود نمیشود مگر اینکه موجود بشود آن شیء آخر که خارج از طبیعت است.
آن مقدمه خارجیه را هم خواهیم گفت که ربما مقدمه خارجیّه طوری است که تَقیُّدَش هم در مأموربه اخذ نشده است، مثل اینکه مولا بگوید کن علی السطح، این کاری با نصب نردبان ندارد، پله بگذارد با پله برو پشت بام، کاری اصلا با مقدمه ندارد. یک وقت مقدمه خارجیه تقیدش مأخوذ در مأموربه است. که در شرائط شرعی و موانع شرعی اینجور است که تفصیلش را خواهیم گفت. و اما خود آنی که یطلق علیه المقدمه که وضوء است، تحصیل ساتر است، اینها در متعلق امر نفسی أخذ نشدهاند خودشان.
فعلا کلام ما در مقدمات داخلیه است که اجزاء است.
در مقدمات داخلیه سه جهت باید بحث بشود. دو جهت از این سه جهت در کفایه است. و آن دو جهت:
یکی این است که آیا اجزاء مأموربه، اینها مقدمه مأموربه هستند یا نیستند؟ این یک مقام اول. اصل این مقدمه را که تقسیم کردهاند به مقدمات داخلیه که گفتهاند اَجْزاء، مقدماتِ داخلیه است، اصل این تقسیم صحیح است و اجزاء مقدمه هستند برای مأموربه ام لا؟ این یک جهت.
جهت ثانیه که باز در کفایه متعرض او شده است این است که علی فرض اینکه این اجزاء مقدمه شدند و مقدمه بودند، آیا اگر ملازمه ثابت شد ما بین ایجاب ذیالمقدمه و مقدمته، این حرف در این اجزاء هم که مقدمات داخلیه است میآید یا در این اجزاء که مقدمات داخلیه است این حرف نمیآید، و لو شخصی هم بگوید ما بین ایجاب ذیالمقدمه و ایجاب مقدمته تلازم است، این حرف در اجزاء نمیآید؟ اجزاء و لو مقدمه هستند و لکن وجوب غیری ندارند. این هم مقام ثانی است.
مقام ثالثی که غفل عنها فی الکفایه آن عبارت از این است که علی فرض اینکه ما ملتزم شدیم که وجوب غیری روی اجزاء هم میآید، چه اثر عملی مترتب میشود بر اینکه اجزاء، وجوب غیری پیدا بکنند یا نکنند؟ ثمره و فائده این تعلق وجوب غیری به اجزاء چیست؟
در این سه مقام باید بحث کنیم.
فعلا کلام ما در مقام اول و در بیان حرف صاحب الکفایه است که صاحب کفایه در مقام چه میفرماید.
ایشان میخواهند اثبات بکنند که اجزاء هم مقدمه هستند. اینکه تقسیم شده است مقدمه به مقدمه داخلیه و به مقدمه خارجیه، این تقسیم، تقسیم صحیحی هست.
و لکن آنهایی که در مانحنفیه اشکال کردهاند و گفتهاند که اجزاء اصلا مقدمه نیستند، متعرض میشود به اشکال آنها. که آنها اینجور گفتهاند، گفتهاند بر اینکه این اجزائی که اجزاء مأموربه است، چونکه فرض ما در مرکبات است که اجزاء داشته باشد، فرقی نمیکند مرکبات، مرکبات حقیقیه بوده باشند یا مرکبات، مرکبات اعتباریه بوده باشند، اعتباریه هم بوده باشند اعتباری بوده باشد که به او مرکب صناعی میگویند یا اعتباری محض که اعتباری عقلایی است که عقلاء اعتبار میکنند، مثل فوج، تیپ، لشکر، یا مثل بیت این هم مرکب حقیقی نیست، مرکب اعتباری است و لکن بین الاعتبارین فرق نمیکند مرکب، مرکب حقیقی بوده باشد یا غیر حقیقی بوده باشد. ما فعلا یک بیت را تصور میکنیم که یک مرکبی است.
گفتهاند بر اینکه در مانحنفیه آن چیزی که در خارج موجود است، او عبارت از همین اجزاء است، آن اجزاء در خارج موجود است. مثلا شما که با من در بیابان راه میرفتیم، یک سنگی من برداشتم گفتم این جزء بناء است، شما میخندید میگویید کی جزء بناء است، بناء کجا بود، این سنگ را انداخته اند در بیابان است. آن وقتی این سنگ جزء بناء میشود که بناء باشد و الا اگر بناء نیست این سنگ کی جزء بناء است. جزئیت و کلیت دو وصف هستند متضایفین، آن وقتی که کل به کلیت متصف میشود آن وقت است که اجزاء هم به جزئیت متصف میشوند. پس شما در خارج این بیت را که ملاحظه میفرمایید،این اجزائی که دارد،این اجزاء را که ملاحظه میکنید،این اجزاء را که تمامش را ملاحظه کردید این در خارج عین کل است، کل در خارج غیر از این اجزاء چیز دیگر نیست. پس ما دو شیء نداریم که یکی مقدمه بوده باشد و یکی ذیالمقدمه بوده باشد. آن چیزی که ما در خارج داریم أجزاء بالاصل است، یعنی اجزائی که کل را تشکیل دادهاند، آن اجزاء را که ملاحظه میفرمایید آنها عین کل هستند. کل در خارج عین اجزاء است و اجزاء بالاصل هم عین کل هستند. پس در خارج دو شیء نیست که یکی ذیالمقدمه بوده باشد و کل بوده باشد، دیگری هم عبارت از جزء و اجزاء بوده باشد. در خارج دو شیء نیست.
پس فقط در این مورد ذیالمقدمه که عبارت از همان کل است، او در خارج موجود است، فأین المقدمه؟ ذیالمقدمه که گفتم ضیق تعبیر است، یعنی مأموربه نفسی در خارج موجود است و مأموربه نفسی در خارج موجود میشود که امر نفسی ذیالمقدمه به او میرود. در خارج غیر از او چیز دیگری نیست.
پس تقسیم المقدمه به اینکه داخلیه است و خارجیه، تقسیم غیر صحیح است.
صاحب کفایه در کفایه از این شبهه جواب میدهد، میگوید بله، در خارج دو تا وجودی داشته باشیم، یعنی دو تا هستی داشته باشیم که به یک هستی اشاره بکنیم و بگوئیم: هذه مقدمه و به هستی آخر اشاره کنیم و بگوییم:هذه ذیالمقدمه، بله، این در خارج دو تا وجود نداریم، این را قبول دارد. و اما اگر بخواهید بگویید در خارج دو شیئی که اختلافشان بالاعتبار است نه به وجود خارجی، در خارج دو تا وجود نیست، در خارج یک وجود است و لکن این مقدمه با ذیالمقدمه که یکی کل است و دیگری جزء، اختلاف اعتباری هم ندارند در خارج؟نه، مختلف هستند، تغایر هست، تغایر اعتباری کافی است در اینکه متصف بشود شیئی به یک اعتبار أنّها مقدمهٌ و همان شیء به اعتبار آخر متصف بشود بأنّها ذیالمقدمه.