درس ۷۵۵- ادامه بحث در باره دیدگاه مقدس اردبیلی و من تبعه
بسم الله الرحمن الرحیم
ادمه بحث در باره دیدگاه مقدس اردبیلی و پیروان
کلام در این فرمایشى بود که حکایت شده بود از مقدس اردبیلى و بعض من تأخر عنه. که اگر مصلى بداند بر ثوبش اصابت کرده است، دمى یا غیر دمى یا بر بدنش اصابت کرده است بول الخفاش یا غیر بول الخفاش، ولکن نمىداند این مصلى که اینى که اصاب الثوب او البدن نجس است. حکم شرعى را نمىداند که بول الخفاش نجس است. نمىداند بر این که آن عرق جنب از حرام که در بدنش هست نجس است. این را نمىداند. یا اشتراط طهاره الثوب و البدن را للصلاه این حکم را نمىداند. روى این اساس در این ثوب نجس وبا بدن نجس نماز خوانده است. مشهور ملتزم بودند که صلاه محکوم به بطلان است. در وقت اگر بفهمد حکم را باید اعاده کند، خارج الوقت قضا کند و مقتضاى اطلاق هم این بود که لا فرق ما بین این که جاهل، جاهل مقصر بشود یا جاهل، جاهل قاصر بشود که حکم اشتراط را نمىداند. ولکن مقدس اردبیلی(ره) و من تبعه، حکم کردهاند که صلاه صحیح است و مقتضاى کلام اینها هم این است بلا فرقٍ ما بین این که جاهل قاصر بوده باشد یا مقصر بوده باشد. دلیل مسلک مشهور تمسک به روایات است. که امام علیه السلام در روایات متعدده فرمود اگر بداند که به ثوبش دم اصابت کرده است یا جنابت اصابت کرده است یا غیر ذلک عذره اصابت کرده است، بداند این را و نماز بخواند قبل از این که بشوید ثوبش را نماز بخواند، نماز را باید اعاده کند. اعاده به معناى لغوى است. که شامل مىشود هم اتیان فى الوقت، هم اتیان فى خارج الوقت را. یعید یعنى یأتی به ثانیا. این روایات مقتضاى اطلاقشان این است که بداند وقتى که دم اصابت کرده است بخواند قبل از شستن چه منشاء نماز خواندن قبل از شستن جهل به حکم بوده باشد او بالاشتراط او غیر ذلک، اعاده باید بکند. ولکن مسلک مقدم مرحوم اردبیلی و من تأخر عنه… این بود که اعاده و قضا نمىخواهد. دو دلیل داشتند. دلیل اول قبلاً ذکر شد
دلیل اول گذشت که مسألهاش جوابش را هم گفتیم. یک نکتهاى در این دلیل اول مانده بود و آن این است که مشهور مىگویند، تکلیف به غافل متوجه نمىشود. کسى که نماز را خوانده بود در ثوب نجس، غافل از نجاست بود که این ثوب نجس است. موضوع را مىدانست دم اصابت کرده است، ملتفت است دم را مىدید. ولکن غافل بود که این دم نجس است یا این بول خفاش را که مصلی در ثوبش دیده غافل بود از این که بول خفاش نجس است یا در صلاه شرط است که این دم نبوده باشد. دم ولو اقل من الدرهم است. ولکن دم، دم غیر مأکول اللحم است. دم فرض کنید کلب است. ذئب است و امثال ذلک است که این معفو عنه نیست. این را غافل بود که عفو نیست. خیال مىکرد این شرط نیست طهارت ثوب از این دم اقل. این جا به مناسبتٍ این که غفلتا نماز مىخواند در کلمات گذشت که گفته بودند تکلیف ولو بر غافل متوجه نیست، توجه ندارد تکلیف فعلى بر غافل، الاّ انّه چون که ملاک فوت شده است غفلت از روی تقصیر است باید نماز را اعاده کند و قضا کند. می خواستم این نکته را بگویم که منظور حضرات از این که تکلیف متوجه غافل نمی شود چیست و چرا می گویند تکلیف متوجه غافل نمی شود؟ یا باید مراد از این کلام این بوده باشد که غیر این بشود درست نیست. غفلت که متصور مىشود تارهً غفلت در خود حکم است. ولکن انسان موضوع را مىداند. فرض کنید مىداند که این میت مسلمان است افتاده است اینجا مرده است. ولکن مسلمان سنى است، شیعه نیست. غافل است از این که تجهیز این هم واجب است. خیال مىکند بر این که آن تجهیز میت که واجب است بر شیعه واجب است فقط. مخالف است افتاده است اینجا، غافل است از وجوب تجهیز این. تجهیز این و این که مرده است غافل از اینها نیست. فقط از وجوب التجهیز غافل است. اگر از حکم غفلت داشته باشد کما فى الفرض این حکم واقعى که حکم واقعى غافل از حکم و متذکر از حکم در حق هر دو تا هست واقعا. چون که چه جورى که نمىشود حکم واقعى و تکلیف واقعى را مقید به عالم به آن حکم کرد، نمىشود حکم واقعى را مقید کرد به ذاکر به آن حکم. این معنا معقول نیست. چه جورى که گفتیم علم به حکمى مقید به آن علم به حکم نمىتواند بشود. چون که علم به حکم فرض جعل آن حکم است. نمىشود علم مأخوذ در آن حکم بشود. غفلت هم همین جور است. غفلت از حکم فرع جعل آن حکم است. نمىتواند این غفلت بودش یا نبودش در موضوع آن تکلیف اخذ بشود. بدان جهت تکالیف نسبت به غفلت از حکم مطلق هستند. کما این که گفتیم تکالیف نسبت به آن عالم این حکم و جاهل این حکم على حدٍ سواء هست و موجود است در حق غافل از حکم هم همین جور است. چون که نمىشود مقید به غفلت و عدم غفلت کرد بدان جهت حکم اطلاقش ضرورى میشود. این تجهیز میت هم واجب است. براى این شخص بالغ و عاقلى که الان نشسته است ولکن غافل است از وجوب التجهیز. وجوب التجهیز هم در حق این هم جعل شده است چون که نمىشود تقیید کرد. نمىشود تقیید کرد به غیر این شخص که متذکر بوده باشد. غافل نبوده باشد اطلاق ضرورى است.
بله آنى که ما در علم گفتیم در این غفلت هم هست و آن این است که ربما اصلا غافل ولو این حکم دربارهاش جعل شده است ولکن ملاک ندارد. ملاک ندارد، ملاک مختص است به آن صورتى که انسان علم داشته باشد. سابقا گفتیم ممکن است این معنا. او را در ما نحن فیه مىگوییم در باب غفلت هم. ممکن است ملاک منحصر بشود به شخصى که غافل نباشد. ولکن حکم مجعول باید مطلق بشود. بدان جهت اگر بگویند تکلیف به غافل متوجه نیست یعنى نسبت به غافل داعویت ندارد. باید مرادش این باشد. این که مىگویند غافل تکلیف متوجه نیست یعنى داعویت ندارد. چون که ملتفت نیست که تجهیز این هم بر این واجب است. چون که ملتفت نیست داعویت هم ندارد بر تکلیف واقعى. نگویید تکلیف واقعى پس داعویت ندارد جعلش لغو مىشود. نمىشود جور دیگر جعل بشود تکلیف. نمىشود مقید به تذکر کرد و عدم غفلت کرد قهرا باید تکلیف مطلق بشود. پس اینى که مىگویند تکلیف به غافل متوجه نیست در موارد غفلت از حکم باید معنایش این باشد که داعویت ندارد. اینى که در عبارت مرحوم حکیم هم هست این که غافل تکلیف ندارد، این مسلم نیست غافل ممکن است داشته باشد. بگوییم تکلیف دارد، تکلیف جعل شده است فقط داعویت ندارد این در این صورت درست است. در این صورت باید هم بگوییم تکلیف جعل شده است در حق غافل هم منتهى داعویت ندارد.
و اما نسبت به غفلت از عنوان موضوع الحکم که انسان نه،از حکم غافل نیست از عنوان موضوع غافل است. یعنى شارع خمر را که شربش را حرام کرده است غافل است که این خمر است. از خمر بودن این غافل است. یا شارع که تصرف در مال غیر را حرام کرده است مال غیر بودن را غافل است. غافل از این است که این مال، مال غیر است. که غفلت از حکم ناشى است از غفلت از موضوع الحکم. موضوع حکم را غافل است. این عیب ندارد باید ملتزم بشویم در این موارد که حکم مقید به عدم غفلت است. شارع حرام کرده است آن خمرى را که غافل از خمریتش نیست انسان.
شارع آن خمرى را حرام کرده است که غافل از خمریتش نیست. شرب او را براى انسان حرام کرده است. چرا؟ رفع عن امتى الخطا. چون که غافل است دیگر. غافل است، اعتقادش این است که این خمر نیست آب است. این حرمت ندارد. مىداند تجهیز میت مسلم، واجب است. ولکن این میتى که آنجا افتاده است اعتقادش این است که این خوابیده است، اصلا غافل است که این مرده است اینجا. خوب این عیب ندارد بگوییم نسبت به این شخص تکلیف نیست. چرا؟ چون که شارع آن میتى را تجهیزش را بر انسان واجب کرده است که غافل از میت بودن او نباشد. این عیبى ندارد. رفع عن امتى الخطا. مىگیرد این موارد را. در این موارد اگر کسى که غفلت به موضوع است. یعنى غفلت از حکم ناشى از غفلت موضوع است. در این موارد بگویند غافل تکلیف ندارد ما ملتزم به همینها هستیم. مىگوییم که غافل مکلف نیست. تکلیف ندارد. و من هنا در باب صلاه گفتیم غافل باشد شخصى غصبیت دار، شخصى وارد شد خیال کرد که اینجا مسجد است. غافل است شروع کرد به نماز خواند. بعد از نماز خواندن معلوم شد که نه این دار است صاحبش هم راضى نیست. زمین، زمین غیر بود و صاحبش اصلا راضى نیست. متذکر شد و ملتفت شد. گفتیم صلاتش صحیح است. چرا؟ براى این که در ما نحن فیه این حرمت ندارد. حرمت التصرف ندارد بر این شخص. چرا؟ چون که غافل است از غصبیتش. وقتى که حرمت نداشته باشد این مأتی به منطبق علیه عنوان صلاه مىشود. یعنى ترخیص در تبطبیق پیدا مىکند که در باب اجتماع امر و نهی مفصلاً گفتهایم. فرق است ما بین ناسى الغصب و غافل از غصب و ما بین شاک در غصب. که اگر شاک در غصب باشد نماز بخواند و بعد معلوم بشود غصب بود نمازش باطل است. و اما در جایى که نه شاک در غصب بود غافل از غصب بود یا ناسى است غصب بود شخص غیر که خودش غاصب نیست. غیر الغاصب مىدانست که اینجا را فلانى غصب کرده است اما یادش رفته بود. رفت نماز خواند، گفتیم عیبى ندارد. نمازش صحیح است. چرا؟ چون که حرمت ندارد در حقش. پس اینى که مىگویند تکلیف به غافل متوجه نیست این معناى این عبارت فرق پیدا مىکند. در مواردى که منشاء غفلت، غفلت از موضوع شد آنجا آن تکلیف اصلا در حق او جعل نشده است.