جلسه ۵۳۴ – اشکال مرحوم اصفهانی بر اخوند در مورد اینکه چرا دو تا حکم به یک متعلق تعلق نمیگرد
بسم الله الرحمن الرحیم
حاصل ما ذکرنا تا این جا این شد که در ما نحن فیه مرحوم اخوند فرمود اگر ملازمه ما بینِ دو وجوبِ شرعی، تمام شود مِلاکِ این ملازمه، در أَجْزاء وکُلی هست ولکن به أَجْزاء و کل دو تا وجوب،مُتعلَّق نمیشود (یکی به کل ویکی به أجزاء بالأسر)چرا نمیشود؟
مرحوم اخوند می فرماید چونکه اجتماعِ مثلین می شود مرحوم اصفهانی در مقام،به مرحوم اخوند اشکال کرده اند که چه اشکالی دارد دو تا حکم به یک متعلّق،تعلّق بگیرد؟
به مرحوم آخوند اشکال کردهاند که چه اشکال دارد دو تا حکم به یک متعلق، متعلق میشود؟ منتها فایدهاش تأکد است. وقتی که دو تا وجوب متعلق به فعلی شد، میشود یک وجوب مؤکد، در همدیگر مندک میشوند میشود وجوب مؤکد. مثل اینکه فرض بفرمایید انسان صلاه ظهرش واجب است، از آن طرف هم نذر کرده است بر اینکه صلوات یومیهاش را اتیان کند ترک نکند، الان این صلاه ظهری که اتیان میکند وجوب مؤکد دارد، هم من باب انه فریضه فی نفسها، هم به اعتبار اینکه اتیان به او وفاء بالنذر است چون که وفاء بالنذر هم عنوان مشیر است، آن چیزی که نذر کرده صلاه را نذر کرده، اتیان صلاه واجب میشود. یک وجوب مؤکد است، چه اشکالی دارد؟
و لکن در مانحنفیه مرحوم کمپانی حرفی دارد. و آن حرفش این است: بله، ما قبول داریم که در فعل واحد اگر دو تا ملاک بوده باشد برای دو تا حکم، دو تا ملاک در یک فعل واحد بوده باشد و لو فعل، دو تا عنوان تقییدی ندارد، یک فعل است، یک عنوان دارد، فعل بعنوانٍ واحد در او دو تا ملاک مُلْزَم هست در فعل واحد، یا اینکه در فعل واحد یک سنخ ملاک است و لکن آن یک سنخ ملاک خیلی أرقی و شدید است، ما قبول داریم در این موارد اراده مولا که متعلق به این فعل میشود، این اراده از حد ضعف الی الکمال و الشده خارج میشود، یعنی میرسد به مرتبه شدت.اگر این دو ملاک در این فعل از اول بوده باشد، از اول ارادهای که متعلق به این فعل است، مؤکد میشود. و اما اگر نه، این ملاک استدامهً دو تا شد، مثل اینکه صلاه ظهر هم بر او واجب بود، هنوز اتیان نکرده بود، نذر کرد که لله علیّ، خوابیده بود از خواب پا شد، گفت نذر میکنم لله علیّ که صلوات یومیهام را در وقتش اتیان بکنم. این صلاه الظهر بقائا اراده مولا که متعلق به آن صلاه الظهر است، از حد الضعف به حد الشده خارج میشود. پس قبول داریم که فعلی که هست اگر در او دو ملاک مُلْزَم بوده باشد،یا یک ملاک مُلْزَمِ قوی بوده باشد، فرق نمیکند به ملاک یا دو ملاک، از اول در فعل بوده باشد یا استدامهً آن یک ملاک، شدید بشود یا ملاک آخر پیدا بشود، اراده ای که در نفس مولاست از حد ضعف به حد شدت خارج میشود.
و لکن این حرف را در بحث کل و جزء نمیشود گفت. اینکه گفتهاند در رد مرحوم آخوند که گفتهاند که چه منافات دارد، یک وجوب مؤکدی، یک اراده مشدّدی، قویای متعلق بوده باشد به اتیان الکل؟ چرا؟ چون که دو تا ملاک دارد: هم ملاک نفسیت هست در این کل، هم در این اجزائی که آحاد کل هستند، اینها ملاک غیریت را دارند. قهرا یک اراده شدید متعلق میشود، یک وجوب مؤکد متعلق میشود. فرموده است: این را نمیشود در باب کل و جزء بیان کرد. چرا؟ برای اینکه این حرف کما ذکرنا در جایی است که در فعل یک ملاک قوی بوده باشد یا دو تا ملاک ملزم بوده باشد ابتدائا او استدامهً، و اما در جزء و کل اینجور نیست، در جزء و کل یکی از ملاکهای ملزم در کل است، در جزء نیست. آن کل که یک ملاک ملزم دارد که ملاک ملزم وجوب نفسی، او در کل است، در جزئش آن ملاک نیست. و آن ملاک ملزم دیگر که در جزء است، او در جزء است، در کل نیست. پس اگر بخواهد به کل یک اراده شدیده متوجه بشود، این لازمهاش حدوث المعلول بلاعله میشود، معلول که همان اراده شدیده است، او حادث میشود بدون اینکه علتی داشته باشد، علتش همان ملاک است، آن ملاک بوده باشد در او.
فرموده است: پس وجوبی که متعلق به کل میشود، اگر مراد اراده مولا باشد که متعلق به کل است، او قابل شدت نیست. چونکه وجهش بیان شد و کبرایش هم بیان شد. و اما اگر بگویید آن وجوبی که متعلق به کل است شدید میشود بعث را بگویید نه اراده نفسی مولا را، این بعث که امر اعتباری است، این بعثی که مولا به کل میکند او را بگویید که او مؤکد شده است، آن بعث امر اعتباری است، از وجودات حقیقیه نیست، نه عرض است نه جوهر، داخل هیچ چیز نیست، امر اعتباری نیست، اگر این بعث را بگویید، این بعث امر اعتباری است و امور اعتباریه یعنی اعتباریه عقلائیه و عرفیه نه اعتبار عقل، امور اعتباریه اینها قابل شدت و ضعف نیستند. امر اعتباری اعتبار کرده است موجود است نکرده موجود نیست، دیگه شدت و ضعف، سیاه و سفیدی نیست که بگوییم سیاهی اش خیلی شدید است، قرمزی اش خیلی شدید است، این حرفها آنجا نیست.
این حاصل کلامی است که مرحوم کمپانی در توجیه فرمایش مرحوم آخوند که کل و جزء نمیتواند کل یک وجوب نفسی و یک وجوب غیری داشته باشد، در جواب تأکدی که گفتهاند از مرحوم آخوند، این حرف را بیان میفرماید.
عرض میکنیم این فرمایشی که ایشان فرمودهاند:
اولا ما سابقا عرض کردیم که اصلا اراده مولا به فعل العبد متعلق نمیشود، اراده مولا بما هو مولا به فعل العبد بما هو فعل العبد متعلق نمیشود. فعل العبد بما هو فعل العبد برای مولا بما هو مولا غیر مقدور است. اراده هر شخصی به مقدور خودش متعلق میشود. آن چیزی که مولا او را اراده میکند، او حکمش است که حکم را انشاء کند و حکم را جعل کند و اما فعل العبد قابل اراده نیست.
فرضنا، فرض کردیم که نه، اراده مولا متعلق به فعل العبد هم میشود، اراده حقیقیه، فرضنا، فرض کردیم، میگوییم آقای کمپانی! این حرف شما منافات دارد با حرف سابقیتان. حرف سابقی اش چیست؟ چونکه مرحوم آخوند گفت: کل مقدمهاش الاجزاء بالأسر است،و ما هم گفتیم که الاجزاء بالأسر نمیخواهد، هر جزئی هم اگر اجتماع باشد، اما اعتبار اجتماع نشود، هر جزء مقدمه است.آنجا خود مرحوم کمپانی تاییدا لکلام مرحوم آخوند (ره) یعنی توضیحا، آنجا اِصرار فرموده است که کل، مقدمهاش اجزاء بالأسر هستند.
میگوییم جناب مرحوم نائینی این کلامتان با آن حرف تنافی دارد. چونکه اینجا فرمودید که اراده نمیتواند شدید بشود، چونکه ملاک آن وجوب نفسی که اراده نفسیه است، ملاک او در کل است، و اما ملاک وجوب غیری فی کل جزء است، تصریح دارد. پس آن چیزی که ملاک در او وجوب نفسی است ملاک غیری نیست، آن چیزی که در او ملاک غیری هست ملاک نفسی نیست. پس چگونه ارادهای که متعلق به کل است یتأکد؟ این حدوث معلول بلاعله میشود. این حرف شما با آن حرف سابقی نمیسازد. اگر حرف سابقیتان که او را اثبات کردید در سابق و مقدمیت کل و جزء را نفی کردید، بنائا بر این ملاک وجوب غیری در الاجزاء بالأسر است نه در کل جزء. وقتی که الاجزاء بالأسر شد همان اجزاء بالأسر یک اراده متعلق به او میشود، که آن اراده شدید است. چرا؟ چونکه در او هم ملاک الکل است هم ملاک الاجزاء است، هم ملاک وجوب غیری هست هم ملاک وجوب نفسی است، چرا لایتأکد؟ پس این اراده متعلق نمیشود به فعل العبد، اگر متعلق بشود اینجا هم مثل سایر جاهاست، فرق نمیکند.