درس ۷۵۷- ادامه بحث نماز خواندن در ثوب نجس با جهل به حکم
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه بحث نماز خواندن در ثوب نجس با جهل به حکم
کلام در این مسأله بود [که] شخصى علم پیدا کرده است که به ثوبش بول اصابت کرده است بول الخفاش. یا فرض بفرمایید در ثوبش عرق جنب از حرام است و نمىداند بر این که بول الخفاش نجس است و نمىداند عرق جنب از حرام نجس است و ندانستنش هم از باب جهل قصورى یا تقصیرى است. در این ثوب نماز خواند. علم به اصابت داشت ولکن نجاست را نمىدانست یا اشتراط صلاه را بر این که طاهر بشود از این نجس این را نمىدانست. دم اقل من الدرهم در ثوب و بدن بود. ولکن این دم، دم غیر مأکول اللحم بود. دم خنزیر یا دم کلب بود. خیال مىکرد این هم معفو عنه است. به خیال قصورى که مجتهد بود، فحص کرده بود بنا گذاشته بود که نه این هم معفو است. یا به بناء تقصیرى نماز را خواند. در داخل وقت یا خارج وقت عالم شد بر این که نه، این ثوب نجس است و این نجاست در صلاه معفو عنه نیست. کلام دراین است که این نمازى را که خوانده بود مجزى از قضا و اعاده است یا مجزى نیست؟ ما عرض کردیم بر این که جاهل مقصر صلاتش محکوم به بطلان است. حیث این که اطلاق این صحیحه عبد الله ابن سنان که امام فرمود اگر علم داشت بر این که به ثوبش اصابت کرده است دم یا بول. ثم صلى فیه قبل ان یغسلَ نمازش را باید اعاده کند. (اعاده یعنى تکرار، قضا را هم مىگیرد). گفتیم این روایت جاهل مقصر را مىگیرد،مىداند بول خفاش اصابت کرد و قبل از شستن نماز خواند و بعد مسأله را گفتند برایش که بول خفاش نجس است، اجتهادا او تقلیدا فهمید که بول خفاش نجس است. اطلاق این روایت مىگیرد که نمازش را باید اعاده کند. و حدیث لا تعاد هم حکومتى ندارد در جاهل مقصر.
اطلاق این روایات مىگیرد و حدیث لا تعاد هم در جاهل مقصر حکومتى ندارد، به آن بیانى که گذشت. اخذ به اطلاق مىشود. از گفته ما این گونه معلوم شد که جاهل اگر قاصر باشد اعاده ندارد و قضا ندارد. چرا؟ چون که حدیث لا تعاد حکومت دارد. حدیث لا تعاد نسبت به جاهل قاصر حکومت دارد که نه اعاده نشود. چون که طهارت از خبث از غیر الخمس است على ما ذکرنا و صلاه اعاده نمىشود.
سخن مرحوم حکیم نسبت به توجیه مرحوم حکیم
ولکن در مقابل این عرض ناقابل ما، مرحوم حکیم ؟ره؟در مستمسک فرموده است جاهل قاصر هم باید اعاده و قضا کند مثل المقصر، فرقى ندارد. چگونه جاهل مقصر اعاده و قضا بر او هست، جاهل قاصر هم باید اعاده و قضا کند. سید یزدى اول او فرمود در متن که اگر اصابت نجس را بداند و جاهل به نجاست بشود یا جاهل به اشتراط بشود آن صلاه باطل است. مطلق گذاشت بلا فرق ما بین این که مقصر بشود آن جاهل به حکم یا قاصر بشود این درست است که لا تعاد،جاهل قاصر را در مقام مىگیرد. بناء بر این که مراد از طهور مستثنى طهارت از حدث باشد،که این بنا را گفتیم همین گونه است.
تعارض حدیث لا تعاد و صحیحه عبدالله بن سنان و عبد الرحمان
الاّ اینکه ایشان فرموده است ما بین حدیث لا تعاد و ما بین صحیحه عبد الله ابن سنان و صحیحه عبد الرحمان ابن ابى عبد الله، نسبت ما بین اینها تعارض است و نسبت هم عموم خصوص من وجه است. این صحیحه عبد الله ابن سنان که امام ؟ع؟در این صحیحه این گونه فرمود:(محمد بن یعقوب) عَنْهُ (علی ابن ابراهیم) عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ ثَوْبَهُ جَنَابَهٌ أَوْ دَمٌ قَالَ إِنْ کَانَ عَلِمَ أَنَّهُ أَصَابَ ثَوْبَهُ جَنَابَهٌ قَبْلَ أَنْ یُصَلِّیَ ثُمَّ صَلَّى فِیهِ وَ لَمْ یَغْسِلْهُ فَعَلَیْهِ أَنْ یُعِیدَ مَا صَلَّى» یعنى باید تکرار کند. چه اعاده اصطلاحى باشد، چه قضاء اصطلاحى باشد.
تقریب تعارض به عموم من وجه در کلام مرحوم حکیم
ایشان فرموده است، این روایت از یک جهت خاص است. از این که بداند اصابه دم یا بول یعنى اصابه نجس را بداند از این حیث خاص است. که باید بداند. ولکن از حیث این که بعد از دانستن نماز خوانده است قبل از غسل از این حیث عام است. چه در بعد از علم نماز بخواند للجهل تقصیرا او للجهل قصورا. هم جاهل قاصر را مىگیرد این روایت هم جاهل مقصر را مىگیرد. بداند اصابت را، از این جهت خاص است. و اما جاهل قاصر باشد یا مقصر بوده باشد از این جهت عام است.
اما حدیث لا تعاد، حدیث لا تعاد از حیث این که جاهل مقصر را نمىگیرد خاص است. چون که بیان کردیم که حدیث لا تعاد جاهل مقصر را نمىتواند بگیرد.از این جهت خاص است. و اما از حیث این که جاهل قاصر در طهارت از خبث بوده باشد یا جاهل قاصر در سایر شرایط صلاه بوده باشد همه را مىگوید اعاده نکند. از این حیث عام است. حدیث لا تعاد، این گونه تقریب کردهاند، یعنى آنى که فرموده است در مستمسک. حدیث لا تعاد جاهل مقصر را نمىگیرد ولکن آنى را که خلل رسانده است جاهل قاصر فرض بفرمایید بر این که طهارت از خبث باشد (که محل کلام ما است) مورد دلالت آن صحیحه عبد الله ابن سنان بود یا آن جاهل قاصر در سایر شرایط بوده باشد و در سایر اجزاء و موارد بوده باشد، جاهل قاصر مىگفت که ضحک مبطل نیست. مىخندید در صلات. بعد نه فهمید که او هم مبطل است. او را هم مىگیرد. پس این حدیث لا تعاد با صحیحه عبد الله ابن سنان در یک جا جمع مىشود. آن جاهل قاصر در طهارت خبثیه ثوب و بدن در او جمع مىشود که فهمیده بر این که دم یا بول و غیر ذلک اصابت کرده است ولکن جاهل قاصر بود حکمش را نمىدانست. نماز خواند، حدیث لا تعاد مىگوید اعاده نکن، حدیث عبد الله ابن سنان میگوید اعاده کن. صحیحه عبد الله ابن سنان مىگوید آن کسى که جاهل است به اصابه دم اعاده نکند. یا آن جاهل مقصر اعاده بکند. این حدیث لا تعاد با آنها کار ندارد. حدیث لا تعاد ساکت است.و اما حدیث لا تعاد مىگوید کسى جاهل مقصر بود در ضحکِ بلا صدا. آن اعاده نکند. این صحیحه عبد الله ابن سنان کار ندارد. صحیحه عبد الله ابن سنان با حدیث لا تعاد شاخ به شاخ مىشوند. در آن طهارت از خبثى که انسان جاهل قاصر بود و صلاه را با آن نجاست خبثیه خوانده است. و جهلش، جهل قصورى بود. حدیث لا تعاد مىگوید لا تعاد. صحیح است نماز. صحیحه عبد الله ابن سنان میگوید که نه باطل است. صحیحه عبد الرحمان هم به مضمون صحیحه عبد الله ابن سنان است.که مجزی نمیداند
تقریب دیگر تعارض به عموم من وجه
من یک تقریب دیگرى بکنم براى عموم خصوص من وجه که بهتر از این تقریب باشد. این تقریب در کلام مستمسک است. آن تقریب بهتر این است که صحیحه عبد الله ابن سنان یک خصوصیتى دارد و آن خصوصیت عبارت از این است که مىگوید بر این که اگر شخصى جاهل بود به اصابه دم یا بول، نماز خواند در ثوبى که دم دارد یا جنابت دارد یا عذره دارد اعاده نکند. حدیث لا تعاد کارى ندارد به آن، بلکه حدیث لا تعاد مىگوید که اعاده نکند. چون که جاهل به موضوع است. حدیث لا تعاد هم نفى نمىکند. حدیث لا تعاد مىگوید که نه، اعاده نکند. پس حدیث لا تعاد آن جاهل به موضوع را مىگوید اعاده نکند و صحیحه عبد الله ابن سنان این فقرهاش که داشت،«ان کان علم انّه أصاب ثوبه جنابه قبل أن یصلی ثمَّ صلّىٰ فیه ولم یغسله فعلیه أن یعید ما صلّىٰ این فقره از صحیحه عبد الله ابن سنان کارى ندارد با جاهل. معارضه ما بین حدیث لا تعاد و این فقره از حدیث است. حدیث لا تعاد مىگوید: جاهل به موضوع، اعاده نکند، صحیحه عبد الله ابن سنان هم کارى ندارد با او، این فقرهاش که ان کان علم انه اصابت بول یا دم، جنابت و لم یغسل فصلى، کارى ندارد. چون که معارضه ما بین این فقره است و حدیث لا تعاد. پس یک چیزى را حدیث لا تعاد گرفت که جاهل به موضوع است. به موضوع نجاست و به اصابت الدم، صحیحه عبد الله ابن سنان با او کار نداشت. یک چیزى را هم صحیحه عبد الله ابن سنان مىگیرد، حدیث لا تعاد با او کارى ندارد. آن جایى است که انسان بفهمد دم و بول اصابت کرده است مع ذلک در او نماز بخواند جهلا تقصیریا. جهلش، جهل تقصیرى است. صحیحه عبد الله ابن سنان مىگوید اعاده بکند، حدیث لا تعاد کارى ندارد. حدیث لا تعاد کارى با جاهل مقصر ندارد کما ذکرنا.
در یک جا که اینها جمع مىشوند آن جایى است که شخصى بداند نجس اصابت کرده است، نماز بخواند در آن ثوب و بدن به جهلا قصوریا که مجتهد بود. عقیدهاش این بود که دم اقل ولو از کلب و خنزیر باشد معفو عنه است. یا عقیدهاش این بود که بول خفاش چون که طائر است پاک است. کل طاهر یطیر بجناحیه. بعد عوض شد رأیش. دید دلیل مخصص دارد. خفاش خودش منصوص است.فرض کنید از رأیش برگشت. اینجا صحیحه عبد الله ابن سنان مىگوید که اعاده کن. چون که علم داشت اصابه کرده بود نماز خوانده است. حدیث لا تعاد مىگوید اعاده نکن. کارى با سایر شرایط نداریم. حدیث لا تعاد نسبت ما بین او و ما بین این صحیحه عبد الله ابن سنان عموم خصوص من وجه است. عموم خصوص من وجه را دو گونه تقریب کردیم. ایشان (سید حکیم) فرموده است که هر دو تساقط مىکند. هم صحیحه عبد الله ابن سنان تساقط مىکند در جاهل قاصر هم حدیث لا تعاد. در این طهارت از خبثى تعارض مىکند. رجوع مىشود به چه چیز به اصل عملى در ما نحن فیه رجوع نمىشود. در ما نحن فیه بر اصل عملى مجالی نیست چون که عامّ و فوق داریم. هر جا که ما بین دو تا خطاب،عموم وخصوص من وجه شد یا تعارض به تباین شد تساقط کردند عامّ فوق یا مطلق فوق بود به او تمسک مىشود. ایشان فرموده در ما نحن فیه مطلقات فوق داریم. مطلقات فوق نتیجهاش این است که نماز باطل است. که آن مطلقات یکى قبلاً خواندم که امام (علیه السلام) فرمود ان اصابَ ثوبک خمر او نبیذ، یعنى المسکر فاغسله ان عرفت موضعه و ان لم تعرف موضعه فاغسله کله. که علم به اصابه دارد. و ان صلیت فیه فاعد صلاتک، مطلق است، قصورى باشد، تقصیرى باشد، مع العلم و العمد بوده باشد، نسیانى بوده باشد. فرقى نمىکند. مطلق فوق است تمسک به او مىشود و نتیجه این مىشود که لا فرق بین جاهل القاصر والمقصر که اگر بداند به ثوب و بدن اصابت کرده است دم یا غیر الدم و نماز را بخواند بعد عالم بشود بر این که، بعد عرفان پیدا کند بر این که این نجس است یا صلاه مشروط است به طهارت از این نجاست، (مثل دم الاقل) باید اعاده بشود.