درس ۷۶۳ – وجه صاحب حدائق در جمع بین طائفتین
بسم الله الرحمن الرحیم
جمعا بین الروایتین. آن روایاتى که مىگوید لا اعاده علیه، لا یعید، حمل میشود به آن کسى که نَظَر و لم یر. و آنى که مىگوید اِن رأیت قبل او بعد، این مال کسى است که نظر نکرده است قبل از صلاه و بعد از صلاه دیده است که نماز را در ثوب نجس خوانده، این اعاده مىکند. که در آن روایت داشت بر اینکه این بداند یا نداند فعلیه الاعاده، باید اعاده بکند، در روایت حفص داشت و ان یعلم او لا یعلم فعلیه الاعاده. خوب اینگونه جمع مابین الروایتین طائفتین کردن، احتیاج به شاهد الجمع دارد. که آن روایت را به او حمل کنیم. لذا اجازه دهید مطلبی را ذکر کنم هر وقت روایات دو طایفه یا سه طایفه باشد اگر بخواهیم جمع کنیم مابین اینها، اینها را حمل بکنیم هر کدام را به یک مورد خاصى که آن یک مورد را مىگوید، این طائفه ثانیه مورد دیگر را مىگوید، طایفه ثالثه مثلا مورد ثالث را مىگوید که ولو خود طائفتین، هر دو به حسب ظاهرشان در همهاشان در یک مورد مىگویند. ولکن آن یک مورد کلى که ذى افراد است بخواهیم تبعیض کنیم. بگوئیم آن روایاتى را که فلان مضمون را دارد، آن یک مورد خاص از این موارد است. این طایفه ثانیه از مورد خاص موارد است، بعض موارد دیگر، این احتیاج به شاهد جمع دارد. اگر از خود روایات طایفهاى پیدا شد شاهد جمع شد، آن عیب ندارد، ملتزم مىشویم. خیلى جمع عرفى هم میشود، چونکه شاهد جمع دارد. و الا اگر شاهد جمع نداشته باشد، جمع تبرعى است. چون حمل آن روایات به یک مورد، دسته دیگر به مورد دیگر، این جمع تبرعى مىشود، مثل حمل عذره به عذره انسان، «ثمن العذره سحت». «ثمن العذره لا بأس به» ببه عذره غیر الانسان. این جمع تبرعى مىشود.
بدان جهت اینجا باید در این موارد شاهد الجمع بشود. شاهد الجمع داریم یا صاحب ذکرى یا شهید، یا صاحب الحدائق؟ سه تا شاهد جمع ذکر کردهاند که بعضىها چهار تا کردهاند این سه تا را. و آن بیانى که عرض مىکنم. آن شاهد جمعها یکى از اینها روایت یا منصور صیقل، یا میمون الصیقل است که در باب ۴۱ از ابواب النجاسات، باب الثانى، روایت سومى است. دارد بر اینکه «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، از ثقات است، «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَهَ» ، آنهم لا بأس به است، «عَنْ سَیْفٍ عَنْ مَیْمُونٍ الصَّیْقَلِ» ، یا منصور ابن صیقل، این توثیق ندارد. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ أَصَابَتْهُ جَنَابَهٌ بِاللَّیْلِ» ، شب جنب بود، «فَاغْتَسَلَ» ، غسل کرد، «فَلَمَّا أَصْبَحَ» ، صبح کرد، ن«نَظَرَ فَإِذَا فِی ثَوْبِهِ جَنَابَهٌ» در ثوبش جنابت دید، یعنى منى دید. خوب این صبح کرد در ثوبش جنابت دید. «فَقَالَ (ع) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَدَعْ شَیْئاً إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ» ، برایش یک حدى قرار داد. «إِنْ کَانَ حِینَ قَامَ» ، آن وقتى که از نومش پا شد، «نَظَرَ» در ثوبش «فَلَمْ یَرَ شَیْئاً فَلَا إِعَادَهَ عَلَیْهِ». اعاده نمىخواهد. آن وقتى که در ثوبش نگاه کرد، چیزى ندید، فلا اعاده علیه. یعنى صلاتش را اعاده نکند. «وَ إِنْ کَانَ حِینَ قَامَ»، وقتى که از نومش پا شد، «لَمْ یَنْظُرْ» ، به ثوبش اصلا نگاه نکرد «فَعَلَیْهِ الْإِعَادَهُ» ، باید صلاتش را اعاده کند. خوب این حدى است که گفته شده است.
یک روایتى هم مرحوم صدوق (ره) در من لا یحضره الفقیه نقل کرده است. آن روایت مرسله است، یعنى مرسلا نقل کرده است. اینکه صاحب الحدائق مىگوید و عن ظاهر الصدوق، به جهت این است که صدوق این مرسله را نقل کرده در فقیه که ملتزم شده در فقیه آن روایاتى را نقل کند که به آن روایات فتوى میدهد. و روى اگر در آن باب روایتین متعارضتین نقل کند خوب این معلوم میشود بر اینکه فتوى نداده است، چونکه به متعارضین که نمیشود فتوى داد. هر نقل روایتى را بکند او را صاحب حدائق نسبت نمىدهد. چونکه به روایتین متعارضتین نمیشود عمل کرد. اما در بابى که روایتى را نقل کند معارضش را نقل نکند، ولو دارد نقل نکند، این معلوم میشود عمل کرده است به او ظاهرش این است.
بدان جهت آنى که در فقیه است این مرسله را نقل کرده است و غیر این را که معارض باشد نقل نکرده، روایت چهارمى است در وسائل. «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ: وَ قَدْ رُوِیَ فِی الْمَنِیِّ أَنَّهُ إِنْ کَانَ الرَّجُلُ- حَیْثُ قَامَ» آن زمانى که پا شد، «نَظَرَ وَ طَلَبَ فَلَمْ یَجِدْ شَیْئاً فَلَا شَیْءَ عَلَیْهِ فَإِنْ کَانَ لَمْ یَنْظُرْ وَ لَمْ یَطْلُبْ- فَعَلَیْهِ أَنْ یَغْسِلَهُ وَ یُعِیدَ صَلَاتَهُ»، ثوب را باید بشوید، فیعید صلاته، صلاتش را اعاده کند. احتمال دادهاند که صدوق همان روایت میمون صیقل را مىگوید روى، این روایت آخر نیست. این احتمال هست ولکن ممکن است صدوق روایت دیگر را که الان مىخوانیم و من حیث السند صحیح است، او را مىگوید و رَوى. توجه کردید؟ او را نقل مىکند. آن سومین روایت صحیحه محمد ابن مسلم است در همین بابى که باب چهل و یک است و روایت دومى است.
آنجا دارد بر اینکه شیخ (ره) نقل مىکند باسناده عن الحسین بن سعید عن حماد عن حریز عن محمد ابن مسلم. حسین بن سعید عن حماد ابن عیسى عن حریز ابن عبد الله سجستانى عن محمد ابن مسلم، روایت صحیحه است. دیگر من حیث سند جا ندارد اشکال بشود در این روایت. شاید نظر مرحوم صدوق هم همین روایت است. «قَالَ: ذَکَرَ الْمَنِیَّ فَشَدَّدَهُ» ، او را تشدید کرد «فَجَعَلَهُ أَشَدَّ مِنَ الْبَوْلِ ثُمَّ قَالَ إِنْ رَأَیْتَ الْمَنِیَّ قَبْلَ أَوْ بَعْدَ مَا تَدْخُلُ فِی الصَّلَاهِ فَعَلَیْکَ إِعَادَهُ الصَّلَاهِ وَ إِنْ أَنْتَ نَظَرْتَ فِی ثَوْبِکَ فَلَمْ تُصِبْهُ ثُمَّ صَلَّیْتَ فِیهِ ثُمَّ رَأَیْتَهُ بَعْدُ فَلَا إِعَادَهَ عَلَیْکَ وَ کَذَلِکَ الْبَوْلُ». مفهوم این شرط این است که «فلم تنظر فى ثوبک». نگاه نکردى، همین طور نماز خواندى بعد توجه کردى پیدا کردى منى را، «فعلیک الاعاده». «و ان انت نظرت فى ثوبک فلم تصبه»، نگاه کردى پیدا نکردى، «ثم صلّیت ثم رأیته بعد، فلا اعاده علیک». چیزى را بعد دیدی اعاده صلاه لازم نیست. شاید صدوق (ره) نظرش به این صحیحه محمد ابن مسلم است که این را مىفرماید.
بعضىها یک روایت چهارمى را هم گفتهاند. آن روایت چهارمى را وارد شده است در شخصى که خادمهاى داشت، به خادمه لباسهایش را داد که بشور. ثوبش هم که معلوم است منى داشت، داده بود به خادمه. خادمه هم لباسها را آورد آمر الجاریه، که غَسل کند ثوبم را. بعد ثوب را شسته آورده، نماز خواند، بعد دید که منى همین جور مانده، همین طور افتاده بود همین جور خشک شده مانده، نرفته است. چه کند این را؟ امام علیه السلام آنجا فرمود که بله، اگر خودت این را مىشستى، بعد اگر پیدا مىکردى اعاده نمیشد. الان که دیگرى شسته است اعاده بکن. این روایت چهارمى ربطى به ما نحن فیه ندارد. این مال شستن خودش است، ولى اگر مال شستن خودش باشد شک بکند یقین تحصیل یقین مىکند، اطمینان تحصیل مىکند که پاک کرده است. این مال جایى است که نجاست را بداند، ثم در آن ثوب نماز بخواند به اعتبار طهارته که پاک شده است. آن تفصیل در آن مسأله است و آن روایت هم مربوط به اوست، ان شاء الله در آن مسأله مىآید بحث مىکنیم. ربطى به مسئلتنا ندارد. مسئلتنا کلام در حدوث النجاسه به ثوب است که اصلا نمىدانست. اگر نگاه کرده بود و ندیده بود نجس حادث را، نماز خوانده بود بعد دیده بود، اعاده ندارد. این سه تا روایت گفته است. على ما ذکره. و اما نگاه نکرده بود باید اعاده کند.
عرض مىکنم بر اینکه این روایات شاهد جمع نمىشود. اما روایت منصور یا منصور الصیقل یا میمون الصیقل، هر کدام بوده باشد که روایت قابل اعتماد نیست من حیث السند. شاهد الجمع باید سندش تمام بشود. و اینجا هم دعواى عمل مشهور نمىشود کرد، چونکه مشهور بر طبق اینها فتوى ندادهاند. این جواز ضعف روایت و عمل المشهور، این را هم که نگفتهاند. مرسله صدوق هم که مرسله است، محتمل است عین این روایت بوده باشد و این قابل اعتماد نیست. عمده صحیحه محمد ابن مسلم است. صحیحه محمد ابن مسلم هم دلالتى بر این مدعایى که اینها مىکنند ندارد. در، اینها ادعا مىکنند که اگر فرض بفرمائید فحص کرده بود از ثوبش نجس ندیده بود، فحص در صورت شک مىشود احتمال مىشود دیگر. شک داشت، نجاست را نگاه کرد پیدا نکرد، بعد از صلاه پیدا کرد. این را اعاده ندارد.
و اما شک پیدا کرد گفت: توکلت على الله اصاله للطهاره نماز خواند، نه، آن اعاده دارد. اینگونه مىگویند اینها. این روایت دارد که «و ان انت نظرتَ فى ثوبک فلم تُصِبْه». این جمله شرطیه مفهوم ندارد چونکه نتیجه شرط را ذکر کرده است. و ان انت نظرت فى ثوبک فلم تصبه. فلم تصبه نتیجه شرط است. یعنى در حقیقت این است که إن أصابَتِ النجاسهُ فى ثوبک ثم صَلّیتَ فیه. در این ان لم تصبه النجاسه فى ثوبک ثم صَلّیتَ ثم رأیت فلا اعادته علیک. این قضیه شرطیه مفهوم دارد همه جا نیست. آن جاهایى که براى شرط مقدمه بوده باشد لما هو شرط. این انت نظرت فى ثوبک فلم تصبه، این نگاه کردن به جهت این است که من علم به نجاست پیدا نکردم، شک پیدا مىکردم نگاه هم کردم علم پیدا نکردم. این مال آن کسى است که نگاه بکند و علم پیدا بکند بعد یادش برود نماز بخواند، این تکه بعدى است، این به جهت اوست. ان انت نظرت فى ثوبک فلم تصبه ثم صلیت فیه ثم رأیت فلا اعاده علیک فکذلک البَول. این دیگر ندارد بر اینکه ان لم تنظر فعلیک الاعاده. این را ندارد. آنها داشتند آن روایته. آن روایتین داشتند. فرق مابین آنها و اینها این است. آنجا شرط این بود که و ان کان الرجل حیث قام نظر و طلب فلم یجد شیئا فلا شىءَ علیه و ان کان لم ینظر و لم یطلب، خود براى شرط مفهوم ذکر کرده بود. این عیبى ندارد. ولکن این احتمال دارد و ان انت نظرت فى ثوبک فلم تجده، یعنى لم تعلم نجس. معنایش این بوده باشد که صورت نسیان را رفع بکند. بگوید ناسى نبوده باشد، و ان لم تکن ناسیا، اینجور باشد معنایش.
خوب اگر کسى دو پایش را در یک کفش بکند که شما چرا خلاف ظاهر معنى مىکنید. معنایش این است که این شرط خودش قید آخر است، نظر کردن مقدمه عدم اصابت نیست. عدم اصابت صدق مىکند انسان نگاه بکند یا نکند. نگاه هم نکند به نجس نرسیده. این معلوم میشود که قید آخر است که به نجاست نرسى به شرط اینکه نگاه بکنى. بدان جهت در روایت دیگر این است که ان حیث قام و طلب فلم یجد شیئا. پشت سرش دارد و ان لم ینظر و لم یطلب فعلیه ان یغسله. این که خودش شرط است، چیز دیگرى نیست. که از آن شرطهاى حسابى است. اگر کسى این حرف را گرفت، عرض کردیم اشکال دارد این حرف، چونکه محتمل است این شرط توطئه بوده باشد، مقدمه بوده باشد بر ما هو شرط که لم تصبه بوده باشد، یعنى لم تعلم به. اگر این مناقشه از او صرفنظر کردیم، یک کسى دو پایش را توى یک کفش کرد که نه، خلاف ظاهر مىگوئید، معنایش این است که شرط است، نگاه کردن در عدم الاعاده ظاهر این روایت این است، مىگوئیم خوب اگر ظاهر این روایت این باشد قبول کردیم. ظاهرش این است. این بدرد نمىخورد. چرا؟ چونکه با صحیحه زراره معارض است. این شاهد ظن با صحیحه زراره معارضه دارد. در صحیحه زراره دارد بر اینکه من شک کردم اصابه نجس را یا منى را به ثوبم. و ان ظَنَنْتُ ما اصاب. آن وقت فحص کردم در چیزی پیدا نکردم. بعد از اینکه پیدا نکردم، صلیت. نمازم را خواندم. ثم رأیته، بعد از آن دیدم این نجس را. امام علیه السلام در آنجا فرمود بر اینکه تغسله فلا تعید. بعد این گفت که زراره اینجور سؤال کرد، گفت: فهل على ان شککت ان انظر فیه، اگر من شک کردم بر من تکلیف است که نگاه کنم ببینم آیا به ثوبم اصابت کرده یا نه؟ همان محل بحث ما که قبل از صلاه شک کردم که نجس اصابت کرده، نگاه کنم یا نه؟ قال لا. امام علیه السلام فرمود نظر کردن تکلیف نیست و اثرى هم ندارد. چیزى به عهده تو نیست. فهل علّى. خوب اگر نگاه کردن موجب میشد که اعاده نداشته باشد و نگاه نکردن موجب میشد اعاده داشته باشد، آن وقت باید امام علیه السلام بفرمائید بر اینکه علیک شیئا، و آن این است که اگر داخل نماز شدى و دیدى آنوقت باید، اگر داخل نماز شدى و نماز خواندى و نمازت را تمام کردى که این ظننت را اول گفتم، آنجا باید اعاده بکنى. اول فرموده است که شک کردم، نگاه کردم و پیدا نکردم، نماز خواندم بعد دیدم. امام علیه السلام فرمود تغسله فلا تعید.
بعد مىگوید اگر شک کردم بر من شیئى هست؟ باید امام بفرماید بله، اینى که گفتم لا تعید، اگر نگاه نکنى باید اعاده بکنى آنوقت. اینجور مىشود. چونکه قبلا اینجور گفته است امام علیه السلام. سؤال کردم ظن کردم، یعنى شک کردم که اصابت کرده یا نه. فحص کردم پیدا نکردم. بعد نماز خواندم بعد دیدم. امام فرمود اعاده نکن.
بعد که سؤال مىکند «لِمَ ذَاکَ قَالَ لِأَنَّکَ کُنْتَ عَلَى یَقِینٍ مِنْ طَهَارَتِکَ ثُمَّ شَکَکْتَ فَلَیْسَ یَنْبَغِی لَکَ أَنْ تَنْقُضَ الْیَقِینَ بِالشَّکِّ أَبَدا»ً. امام فرمود تکلیف ندارى و این هیچ اثرى هم ندارد، فقط اثر این است که شک از تو برطرف میشود. ولکن انما ترید، انما، حصر است، شک را از خودت رفع بکنى، اثر دیگر ندارد. باید امام بفرماید که نه، علیک شیئا، و آن این است که اگر نگاه نکنى، نماز بخوانى، بعد باید اعاده بکنى. باید اینجور بفرماید. امام علیه السلام در این روایت اعاده را نفى کرده است. این مجرد اشعار نیست، دلالت است. صحیحه زراره دلالت مىکند بر اینکه نظر کردن قبلى هیچ اثرى ندارد. خوب این معارضه مىکند با صحیحه محمد ابن مسلم. وقتى که معارضه کرد با صحیحه محمد ابن مسلم، تساقط مىکنند. هیچکدام ترجیحى ندارد. به چه چیز رجوع مىکنیم؟ به مطلقات. فرض کردیم مطلقات هم معارضه کردند. چونکه دو طایفه هستند، پا را خیلى فرض بفرمائید آورده بودیم پله پائین. خوب حکومت لاتعاد جایش است دیگر، رجوع مىکنیم به حدیث لاتعاد. لا تعاد مقتضایش این است که چه نگاه کنى چه نگاه نکنى، اگر مع الشک و الجهل صلاه را در ثوب نجس یا بدن نجس خواندى بعد فهمیدى، لا اعاده علیک. لا تعاد الصلاه الا من خمسٍ که گفتیم آن طهور طهارت از حدث است و طهارت از خبث را نمىگیرد. این مسأله صاف است.