درس ۷۷۶- نحوه جمع مشهور بین روایات
نحوه جمع مشهور بین روایات
الحاصل و المشهور جمع کردند ما بین الطائفتین از اخبار است، بر این که ما بگوییم قضا و اعاده مستحب است ولکن صلاه محکوم به صحت است به صحیحه ابی العلا یا رفع عن امتی النسیان است، این را نمىشود گفت، بعضىها که شیخ قدس الله نفسه الشریف و جماعت دیگر بلکه مشهور از متأخرین است جمع کردهاند ما بین الروایات، آن روایاتى که گفته است صلاه اعاده بشود از نجاست منسیه او را حمل کردهاند بر اعاده اصطلاحیه، یعنى در وقت اگر متذکر شد، قبل خروج الوقت اگر متذکر شد. و آن رواتى که دلالت مىکرد، اگر با نجاست منسیه نماز خوانده شد، اعاده ندارد او را هم حمل کردهاند بر قضا، عرض کردیم سابقا اگر یادتان بوده باشد دو طایفه از اخبار اگر در تمام مدلول با همدیگر معارضه کنند منتهى قدر متیقن از مدلول این، غیر از قدر متیقن آن دیگرى است درباره در ثمن العذره است، قدر متیقن عذره انسان است و در ثمن عذره لا بأس به، قدرمتیقن عذره غیر حیوانات است ولکن مدلولشان، مدلول مطابقى یعنى موضوع حکم دو دلیل یکى است، فرقى نمىکند. عذره است. گفتیم اینجاها که اینجور قدر متیقن از او است، قدر متیقن این است این جمع تبرى مىشود. اگر بخواهیم جمع عرفى بشود شاهد جمع مىخواهیم. اینجا هم همین طور است. صحیحه ابی العلاء گفت: تمت صلاته و کتبت له. چه بعد الوقت متذکر بشود، چه قبل الوقت. آنها هم مىگفت که باید اعاده کند و صلاتش ما کتبت. باطل است. چه در وقت متذکر بشود چه در خارج وقت. در تمام مدلول متعارضین هستند. قدر متیقن از بطلان اعاده است. قدر متیقن اگر واجب نشود، قضا است این جمع عرفى نمىشود. شاهد جمع باید بوده باشد. گفتهاند شاهد الجمع صحیحه على ابن مهزیار. شاهد الجمع ما بین الطایفتین صحیحه على ابن مهزیار که این باعث مىشود ما جمع کنیم ما بین الطایفتین به این نحو از جمع.
صحیحه على ابن مهزیار چه دارد که شاهد جمع است، در باب چهل و دو از ابواب النجاسات روایت اولى است، محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن حسن صفار، شیخ به اسنادش از محمد ابن حسن صفار نقل مىکند عن احمد ابن محمد و عبد الله ابن محمد، احمد ابن محمد و عبد الله ابن محمد پسران محمد ابن عیسى هستند. این عبدالله برادر همان محمد ابن عیسى است. اینها هم نقل مىکنند از على ابن مهزیار که جلالتش واضح است. على ابن مهزیار مىگوید: «قَالَ کَتَبَ إِلَیْهِ سُلَیْمَانُ بْنُ رُشَیْدٍ» طرف او سلیمان ابن رشید. به طرف او یعنى به کى نوشت؟ به امام علیه السلام یا به غیر الامام مضمره است. کتب الیه سلیمان ابن رشید و خواهیم گفت که این مضمره بودن ضرر ندارد. «یُخْبِرُهُ أَنَّهُ بَالَ فِی ظُلْمَهِ اللَّیْلِ»- در تاریک شب بول کرد «وَ أَنَّهُ أَصَابَ کَفَّهُ بَرْدُ نُقْطَهٍ مِنَ الْبَوْلِ»آن خنکى، یک نقطهاى از بول احساس کرد به دستش. «لَمْ یَشُکَّ أَنَّهُ أَصَابَهُ».. شک نکرد، یقین پیدا کرد بر این که بول به دست خورد. یک قطرهاى پرید. «وَ لَمْ یَرَهُ به»، ولکن ندید آن بول را. تاریک بود. و انه مسحه بخرقه. آن دستش را به پارچه مسح کرد، ثم نسى ان یغسله. یادش هم رفت صبح بشوید. صبح هم بلند شد روغن مالى کرد «وَ أَنَّهُ مَسَحَهُ بِخِرْقَهٍ ثُمَّ نَسِیَ أَنْ یَغْسِلَهُ- وَ تَمَسَّحَ بِدُهْنٍ فَمَسَحَ بِهِ کَفَّیْهِ وَ وَجْهَهُ وَ رَأْسَهُ» با آن کفى که مسح کرده بود و بول اصابت کرده بود وجهش را و کفینش را صورت و سرش را مسح کرد، «ثُمَّ تَوَضَّأَ وُضُوءَ الصَّلَاهِ». وضو گرفت «فَصَلَّى» بدن نجس، سر نجس، صورت نجس، دستها نجس، وضو گرفت با آن آب قلیلى که آن زمان متعارف بود فصلّى.
«فَأَجَابَهُ بِجَوَابٍ قَرَأْتُهُ بِخَطِّهِ» على ابن مهزیار مىگوید امام (علیه السلام) جواب داد، جوابى که من به خط امام خواندم. این خط امام، کسى خط کسى را بشناسد این خط فلانى است، خبر او حجت است. عند العقلا حجت است. براى این که مثلا مىبینید که پدرى مىنویسد بر پسرى که در بلد دیگر فلان کار را بکن او میگوید پدرم اینجور نوشته بود. این را بلکه کسى الکى نوشته است، خط، خط او نیست. مىگوید خط پدرم است برو پى کارت. عند العقلا هم حجت است این هم مىگوید که على ابن مهزیار مىگوید، «فَأَجَابَهُ بِجَوَابٍ قَرَأْتُهُ بِخَطِّهِ أَمَّا مَا تَوَهَّمْتَ مِمَّا أَصَابَ یَدَکَ فَلَیْسَ بِشَیْءٍ». اگر توهم تنها است که مثل این که بول اصابت کرد او شیئى نیست. «إِلَّا مَا تُحَقِّقُ فَإِنْ حَقَّقْتَ ذَلِکَ کُنْتَ حَقِیقاً أَنْ تُعِیدَ الصَّلَوَاتِ اللَّوَاتِی کُنْتَ صَلَّیْتَهُنَّ بِذَلِکَ الْوُضُوءِ». مگر این که محققا بدانى که بول اصابت کرده است. و این هم فرض این است که گفت… حقیقتا اصابت کرده است.
« فَإِنْ حَقَّقْتَ ذَلِکَ کُنْتَ حَقِیقاً أَنْ تُعِیدَ الصَّلَوَاتِ اللَّوَاتِی کُنْتَ صَلَّیْتَهُنَّ بِذَلِکَ الْوُضُوءِ بِعَیْنِهِ مَا کَانَ مِنْهُنَّ فِی وَقْتِهَا». اگر بدانى که اینگونه بول اصابت کرده بود آن نمازهایى را که با آن وضویى که گرفته، روغن مالى کرده بود،و به اعضاء بدنش زد، بعد وضو گرفتى، هر چقدر با آن وضو نماز خواندى، باید اعاده کنى. کنت صلیت بذلک بعینه اما ما کان منهنّ فى وقتها. مادامى که وقت صلاه نگذشته باشد. اداء است، در وقت بوده باشد. باید بخوانى. «وَ مَا فَاتَ وَقْتُهَا فَلَا إِعَادَهَ عَلَیْکَ لَهَا مِنْ قِبَلِ». وقتش اگر گذشته باشد اعاده ندارد.
کلام در این کبراى کلى است که در ذیل دارد. «مِنْ قِبَلِ أَنَّ الرَّجُلَ إِذَا کَانَ ثَوْبُهُ نَجِساً لَمْ یُعِدِ الصَّلَاهَ إِلَّا مَا کَانَ فِی وَقْتٍ» از این جهت که مرد اگر ثوبش نجس بوده باشد نماز را اعاده نمىکند الاّ این که در وقت بوده باشد. اگر نجاست ثوب را نداند اصلا، او که اعاده ندارد. آن روایات تخصیص مىزند این روایات. مىماند ناسى. که ناسى بوده باشد مادامى که در وقت است اعاده مىکند «وَ إِذَا کَانَ جُنُباً أَوْ صَلَّى عَلَى غَیْرِ وُضُوءٍ» و اما حدث بوده باشد خباثت نیست جنب بوده باشد یا صلى على غیر وضوء بود. «فَعَلَیْهِ إِعَادَهُ الصَّلَوَاتِ الْمَکْتُوبَاتِ اللَّوَاتِی فَاتَتْهُ» هم اعاده واجب است هم قضا. «لِأَنَّ الثَّوْبَ خِلَافُ الْجَسَدِ» جسد یعنى طهارت جسدى. که عبارت از وضو و جنابت است. ثوب خلاف جسد است یعنى طهارت خبثیه یعنى خلاف طهارت حدثیه است. «فَاعْمَلْ عَلَى ذَلِکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»
این کبرایى که در ذیل فرموده است این کبراى در ذیل دارد که نجاست منسیه مادامى که وقت است باید اعاده بشود و بعد الوقت قضا ندارد.
این شاهد جمع. اشکال شده است بر این روایت میگوید آن وضویى که گرفته بود نمازش باطل بود اصلا، نماز بلا وضو بود. هم باید اعاده بشود هم قضا. به خاطر اینکه آن وضو باطل بود. مقتضاى صدر این است که آن نمازها هم اعاده بشود هم قضا. چون که وضویش باطل بود. بدان جهت مثل مرحوم حکیم (رح) گفتهاند چون که این روایت مجمل است و اشکال دارد ظاهرش این است که وضو باطل باشد باید نماز اعاده و قضا بشود. ظاهر روایت این است، مع ذلک در ما نحن فیه که وضو باطل بوده است مىفرماید اعاده واجب، قضا واجب نیست در ما نحن فیه. چون که این روایت مضطرب است و حکمش مغشوش است این روایت شاهد ظن نمىتواند بشود. این را مرحوم حکیم و غیر حکیم فرمودهاند. این را مىدانید که این حرف درستى نیست. چرا؟ چون که در این روایت یک صدر است یک ذیل. در ذیل کبراى کلى فرمود لان الثوب خلاف الجسد. در نجاست خبثى مادام فى الوقت اعاده مىشود. ناسى اعاده مىکند و در غیر خارج الوقت قضا لازم نیست. این یک حکم. یک حکم هم این است که این شخصى که روغن مالى کرده بود، کثافت کارى کرده بود این نمازهایش درست است یا نادرست؟ افرض صدر این روایت را ما نفهمیدیم. به ذیلش که عمل مىکنیم. این از مواردى است که تقطیع مىشود روایت. یک جزئش را ما نمىتوانیم عمل کنیم چون که مغشوش است. ولکن ذیلش را که کبراى کلى است عمل مىکنیم و آن شاهد جمع درست مىشود. اگر اشکال این بوده باشد.
بلکه بعضىها فرمودهاند که اصل صدرش هم مغشوش نیست.
جواب دومى عبارت از این بود که گفتهاند نه صدر اجمال هم ندارد. بنا بر این که متنجس منجس نیست. این روایت از روایاتى است که دلالت مىکند متنجس، منجس نیست شیئى را. نه ماء القلیل نه غیر ماء القلیل، شیئى را نجس نمىکند. فرمودهاند اگر به این معنا ملتزم شدیم که متنجس منجس نیست، هیچ روایتى اجمالى ندارد. چرا؟ براى این که این شخص وقتى که قطره بول به کفش اصابت کرد، کف نجس شد. بعد آن بول را که هم که اگر بود با پارچه پاک کرد. ماند دست متنجس. بعد با این دست متنجس روغن مالى کرده است، سرش را صورتش را روغن مالى کرده است.
خوب بکند. آن سر و صورت دیگر نجس نمىشود. چرا؟ چون که متنجس منجس نیست. چون که منجس نیست سر و صورت پاک است فقط آنجایى که قطره بول اصابت کرده است و موقع مسح کردن آن قطره مالیده این ور و آن ور همان جاها فقط نجس است. که عین النجاسه اصابت کرده است. بله سر و صورتش پاک است. بعد که آب آورده است وضو گرفته است.
این دست را زده است به آن آب. آب قلیل که نجس نمىشود. متنجس، منجس نیست. وضوئى که گرفته است، وضوئش صحیح است. وضو صحیح است، چون که آب نجس نمىشود. این که گفتهاند: شرط وضو این است که ماء باید طاهر بوده باشد، اعضاء باید طاهر باشد این به واسطه این است که متنجس، منجس است. آب قلیل را و غیر آب قلیل را. و اما اگر کسى گفت که نه متنجس، منجس نیست فلا اشتراط. پس وضو صحیح است. منتهى آن نمازهایى که خوانده است با آن وضو، آنها را باید، اگر در وقت یادش بیافتد باید اعاده کند. چرا؟ چون که با بدن نجس خوانده است آن نمازها را. کفش نجس بوده، پاک نشده است.
و اما اگر در خارج وقت یادش بیافتد نه قضا ندارد. و کذلک اگر بعد از آن وضو نمازى را خواند و براى نماز دیگر وضوى دومى گرفت، بعد یادش افتاد آن اعاده نمازى که با وضوء دومى گرفته است آن هم لازم نیست. چرا؟ چون که اول این دستش را که در کاسه برد که وضو بگیرد یک دفعه دستش شسته شد. این که شرط است در تطهیر به ماء قلیل ماء قلیل باید وارد بر متنجس بشود این بنا بر این که متنجس، منجس است. از این جهت، شرط است. چون که دست را ببرد آب نجس مىشود، قبل از پاک شدن دست. بدان جهت گفتهاند بریزد آب را. ورود الماء على المتنجس این ناشى است از این اشتراط بر این که متنجس، منجس است. از این اشتراط از این ناشى است. والاّ اگر این را ملتزم نشویم که متنجس، منجس است دست را که برد کاسه در وضوء اولى، یک دفعه شسته شد. در وضوء دومى دست را برد، دست دو دفعه شسته شد، پاک شد. آب هم که پاک است، سر و صورت را شسته است، وضوء صحیحى هم که گرفته است. با بدن پاک نماز را با وضو دومى خوانده است. بدان جهت امام علیه السلام کانّ در آن روایت فرمود، آن نمازهایى که با آن وضوء اولى گرفتهاى، آنها را در وقت اعاده کن. یعنى اگر نمازهایى را بعد وضوء دومى گرفتى در وقت هم بوده باشد اعاده ندارد. مىگوید بر این که «فَإِنْ حَقَّقْتَ ذَلِکَ» که به دست تو بول اصابت کرده است « کُنْتَ حَقِیقاً أَنْ تُعِیدَ الصَّلَوَاتِ اللَّوَاتِی کُنْتَ صَلَّیْتَهُنَّ بِذَلِکَ الْوُضُوءِ بِعَیْنِهِ» به همان وضوء اولى خواندهاى. منتهى بله مادامى که در وقت باقى است «مَا کَانَ مِنْهُنَّ فِی وَقْتِهَا وَ مَا فَاتَ وَقْتُهَا فَلَا إِعَادَهَ عَلَیْکَ لَهَا». چون با نسیان نماز خواندن با بدن نجس موجب قضا نمىشود. پس در صدر هم اجمال نیست. عرض میکنم این توجیه درست نیست. براى این که ما اگر ملتزم بشویم متنجس، منجس نیست نمازهایى که با وضوء اول خوانده است اعاده آنها هم لازم نیست. چرا؟ چون که وقتى که کف نجس است، کف را برد به آن آب قلیل، یک دفعه شسته شد. یک دفعه آب برمىدارد دستهایش را مىشوید. دیگر اول عادتا دست شستن مستحب است. همه این مستحب را اتیان مىکنند. بعد که دستش را دوباره برد که به صورتش بشوید، دو دفعه شسته شد دست. این دست متنجس، پاک مىشود.
اگر آن قطرهاى از نجس که بول است در کفى باشد که وارد اناء مىکند براى آب برداشتن و همین که نوبت به آب ریختن به صورت رسید پاک مىشود. اگر در این کف دیگر بوده باشد این هم پاک مىشود. براى این که اول که آبى برداشت، آب پاک است. وقتى که دستهایش را شست این یک دفعه شست قبل از وضو که مستحب است عادتا ترک نمىکنند. بعد که نوبت رسید به شستن دست چپ بعد از دست راست، یک دفعه دیگر شست، پاک است. پس وقتى که بلند شد براى نماز خواندن، نماز را با وضو صحیح و با بدن طاهر خواند. چرا اعاده کند؟ و منتهی گفتیم که این توجیه صحیح نیست، روایت فرض بفرمایید مغشوش است ما نمىفهمیم امام علیه السلام چه جور حکم کرده است؟! خصوص آن صلواتى که با آن وضو خوانده است مادامى که در وقت است اعاده کند با وجودى که مقتضی القاعده وضو باطل است، باید آن نمازها بلا وضو واقع شده است. چون که بلا وضو واقع شده است باید آنها را اعاده و قضا بکند. ولکن این اجمال و صدر ضررى به آن ظهور ذیل نمىزند. بدان جهت آن ظهور و ذیلى که هست اخذ به او مىشود اشکالى ندارد.